پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

اینجانب علی اکبری به عنوان محقق و پژوهشگر مطالبی را در رسانه ها و خبرگزاری ها منتشر می نمایم که سعی دارم آنها را در این وبلاگ قرار دهم.
برای دسترسی بهتر خوانندگان محترم به اصل یادداشت درخبرگزاری یا تارنمای انتشار دهنده، در ابتدای هر متن، ضمن درج تاریخ و نام تارنمای مربوطه، لینک مربوطه نیز قرار گرفته است .

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

این مطلب با عنوان " آمریکا در عراق چه می خواهد ؟" در روزنامه کیهان 23 مرداد ماه 1393 منتشر شده است.

همزمان با حضور تروریست‌های تکفیری در سوریه و عراق، نظام سلطه و به خصوص رژیم ایالات متحده آمریکا با نادیده انگاشتن جنایات این گروه‌ها و پرهیز از تروریست نامیدن آنها، از الفاظی چون مخالفان، انقلابیون و... برای نام بردن از این گروه‌ها استفاده نموده و یکی از مهم‌ترین مسایلی که مطرح می‌ساختند این دروغ بزرگ بود که این گروه‌ها، مسلمانان اهل سنت هستند که به دلیل بی‌توجهی علویان در سوریه و شیعیان در عراق به حقوق ایشان، مجبور به قیام مسلحانه و تلاش جهت احقاق حقوق خود شده‌اند! همین مسئله بهانه‌ای برای تحریم نظام سوریه و تحت فشار قراردادن حکومت عراق برای تشکیل آنچه دولت وحدت ملی و با استفاده از همه جناح‌ها و گروه‌ها خوانده می‌شد، گردید. در این مسیر انواع کمک‌های مالی، اطلاعاتی و تجهیزاتی برای این گروه‌های تروریستی ارسال می‌گردید و حرکت ایشان نیز جنبش آزادیخواه خوانده می‌شد. این حمایت حتی اعدام زنان و کودکان، استفاده از سلاح‌های غیرمتعارف و ممنوعه از جمله تجهیزات شیمیایی، به اسارت گرفتن زنان، تخریب زیرساخت‌ها و اماکن تاریخی توسط این گروه تروریستی را نادیده می‌انگاشت و حتی اشغال موصل و بخش‌هایی از خاک عراق و تهدید و اخراج مسیحیان و دیگر اقلیت‌ها نیز باعث تغییر موضع آمریکا و نظام سلطه نگردید.
با این حال حرکت گروهک داعش به سمت منطقه کردستان عراق و تهدید منافع آمریکا باعث شد که به ناگاه این گروهک از یک گروه «استقلال طلب اهل سنت» تبدیل به یک گروه «تروریستی» گردد.
فارغ از بررسی و تحلیل علت حرکت داعش به سمت اربیل و مناطق کردنشین که نوعی خودسری و تمرد از توافق قبلی با آمریکا یا فریب خوردن از آمریکا (همانند حرکت صدام در اشغال کویت) و یا... بوده است، حرکت و اقدام آمریکا نشان داد که برای نظام سلطه نه شیعه اهمیت دارد و نه اهل سنت.
آمریکایی‌ها به صراحت اعلام کردند که حرکت آنها در عراق و حمله به مواضع داعش به واسطه تهدید منافع و در خطر افتادن جان دیپلمات‌ها و اتباع آمریکایی در منطقه کردستان عراق بوده است. به عبارت دیگر هر حرکت و اقدامی در منطقه که باعث پیشبرد اهداف و منافع آمریکا و نظام سلطه باشد مورد تأیید و حمایت است و به محض این که احتمال داده شود منافع آمریکا در معرض تهدید قرار گرفته، آن حرکت باید سرکوب شود. بنابراین استفاده از الفاظی چون حقوق بشر، حقوق اقلیت‌های نژادی و دینی، دموکراسی و... تنها یک بازی رسانه‌ای است و اگر منافع آمریکا در خطر باشد برای نظام سلطه هیچ تفاوتی ندارد که گروه مقابل دارای چه دین و آیینی است. هر چند از ابتدا نیز کاملاً مشخص بود که گروه‌های تکفیری در منطقه نه اهل سنت هستند و نه حتی مسلمان. این گروه‌ها تنها برای ضربه زدن به محور مقاومت و اختلاف‌افکنی بین شیعیان و اهل سنت توسط نظام سلطه ایجاد شده‌اند و هرگاه که مشخص شود توانایی انجام مأموریت را نداشته یا تاریخ انقضا آنها رسیده است، همان گونه که ایجاد شده‌اند، ناپدید خواهند شد.

  • ali akbari

این مطلب با عنوان " تحریم و درس مقاومت " به عنوان سرمقاله روزنامه کیهان 18 مرداد 1393 منتشر گردید.

همزمان با مذاکرات هسته‌ای ایران با کشورهای 5+1، برخی مرعوبان با اشاره به این مطلب که کشور، توانایی مقاومت در برابر تحریم‌های نظام سلطه را ندارد، از لزوم عقب‌نشینی ایران سخن می‌رانند. مقام معظم رهبری در خطبه‌های عید سعید فطر با اشاره به وضعیت نوار غزه و سختی‌هایی که مردم این منطقه متحمل می‌شوند، فرمودند که باید از این مقاومت درس گرفت و فهمید که قدرت ایستادگی انسان و قدرت مقاومت یک ملت تا کجا است (نقل به مضمون) بر همین اساس مناسب است که به طور دقیق‌تر وضعیت این منطقه و درسی که باید از مقاومت ملت مظلوم فلسطین در غزه گرفت، مورد ارزیابی قرارگیرد:
منطقه غزه در جنوب‌غربی سرزمین‌های اشغالی قرار دارد. این منطقه از غرب به دریای مدیترانه متصل است و رژیم صهیونیستی تنها اجازه تردد در مرز شش مایلی دریایی را به ماهیگیران فلسطینی می‌دهد (که البته این اجازه، بعضا به سه مایل یا محدودیت کامل، تغییر می‌یابد.) هیچ کشتی اجازه حمل مایحتاج مردم غزه را ندارد و رژیم صهیونیستی از این امر ممانعت به عمل می‌آورد که نمونه آن در حمله به کشتی ترکیه و کاروان آزادی مشاهده شد.
از شمال و شرق به مناطق صهیونیستی متصل است و تنها از بخش جنوبی به کشور مصر متصل است. وسعت این منطقه حدود 360 کیلومترمربع و جمعیت آن بالغ بر یک میلیون و هفتصد هزار نفر می‌باشد و به عبارتی پرتراکم‌ترین منطقه جمعیتی را در دنیا دارا می‌باشد.
در پی پیروزی حماس در انتخابات، تحریم‌ها و محاصره این منطقه تشدید شد و به تدریج سخت‌تر تا جایی که متعاقب برخی درگیری‌ها، رژیم صهیونیستی این منطقه را به یک زندان بزرگ تبدیل و تمام گذرگاه‌های این منطقه را مسدود نمود. تنها محل رساندن امکانات به این زندان بزرگ، گذرگاه رفح در مرز با مصر ( به طور محدود و با محدودیت برای میزان و نوع کالاهایی که اجازه ورود دارد) و تونل‌های زیرزمینی است. منطقه غزه فاقد زیرساخت‌های اقتصادی می‌باشد. نرخ بیکاری در این منطقه در حدود 45 درصد است و برخی آمارها بیکاری را بیش از پنجاه درصد ذکر کرده‌اند. سوخت به شدت کمیاب و وسایل دارویی و تجهیزات بیمارستانی در محدودیت شدید است و این وضعیت در تمام کالاها قابل مشاهده است. اجازه ورود سیمان و برخی مصالح ساختمانی به بهانه این که در تونل‌سازی مورد استفاده قرار می‌گیرد، داده نمی‌شود. هیچ کارخانه‌ ویژه‌ای در این منطقه وجود ندارد و بسیاری صنایع موجود به دلیل عدم ورود مواد اولیه تعطیل شده‌اند. معادن خاصی ندارد و به عبارتی تقریبا تمام وسایل و ملزومات زندگی، وارداتی است... این وضعیت زمانی که با شهادت اطفال و بیماران به علت کمبود امکانات درمانی و شهادت مردان و زنان در تهاجمات رژیم غاصب صهیونیستی توأم می‌گردد، نشان‌دهنده اوج سختی مردم این منطقه خواهد بود. این منطقه باریک با این همه محدودیت و مشکلات و یک محاصره تمام عیار چند ساله، نه تنها مغلوب و تسلیم نشده است بلکه مانند کوهی استوار و خاری در چشم رژیم صهیونیستی به حیات خود ادامه می‌دهد و در هر نبرد و جنگی که رخ داده نسبت به نبرد قبلی، قوی‌تر و پرصلابت‌تر ظاهر شده است و تمام تحریم‌ها و سختی‌ها را تحمل نموده است.
سؤال این است که این وضعیت چگونه می‌تواند عبرتی برای ما باشد؟
نباید فراموش کرد که نظام سلطه به رهبری آمریکای جنایتکار، انگلستان خبیث و برخی دیگر از دولت‌های غربی، همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، کشورمان را مورد تحریم قرار دادند و طی چند سال اخیر و به بهانه پیشرفت‌های هسته‌ای کشورمان، اظهار داشته‌اند که این تحریم‌ها را به شدتی خواهند رساند که وضع فلج کننده‌ای برای ایران پیش بیاورد.
همین مسئله بهانه‌ای برای برخی افراد داخلی اعم از اذناب نظام سلطه و برخی مرعوبان گردید تا اعلام نمایند که کشور توانایی مقابله و پشت سر گذاشتن این تحریم‌ها را ندارد و در صورت ادامه این روند، کشور به ورطه سقوط خواهد رسید. بر همین اساس برخی از همین افراد، صراحتاً مدل برخی کشورها چون لیبی را برای تسلیم شدن و تعطیلی مراکز هسته‌ای و برخی دیگر ضرورت توافق با کدخدا و برطرف ساختن نگرانی‌های مشروع نظام سلطه را! مطرح ساختند.
باید به این سؤال پاسخ داد با فرض این که ایران اسلامی بر روند پیشرفت خود تأکید ورزد و توافقی با نظام سلطه محقق نشود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در این صورت ممکن است غرب و نظام سلطه اقدام به تشدید تحریم‌ها نمایند. در آن صورت، وضعیت چگونه خواهد بود؟ آیا نظام سلطه توانایی تحمیل یک تحریم و محاصره مشابه وضعیت غزه را برای جمهوری اسلامی ایران دارد؟
ایران اسلامی کشوری است در یک منطقه فوق‌العاده حساس که به گذرگاه انرژی معروف است و از سوی دیگر ایران اسلامی با داشتن بالاترین میزان مجموع نفت و گاز جهان، عنصری است که نمی‌توان آن را از بازار بین‌المللی نفت حذف کرد و در حال حاضر نیز نظام سلطه نتوانسته مانع فروش نفت ایران به بسیاری کشورهای جهان گردد. وسعت ایران اسلامی حدود یک میلیون و 648 هزار و 195 کیلومتر مربع در آمارهای بین‌المللی ثبت شده و این در حالی است که طبق آخرین اعلام سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح عدد دقیق وسعت ایران اسلامی، یک میلیون و 873 هزار و 959 کیلومتر مربع است. جمعیت ایران اسلامی نیز بیش از 77 میلیون نفر است که با این حساب،‌کشور ایران از نظر جمعیت و وسعت در رده هفدهمین کشور جهان قرار می‌گیرد. ایران با داشتن 15 همسایه، سومین کشور جهان بعد از روسیه و چین از نظر تعداد همسایگان می‌باشد که در برخی از این کشورها، زبان فارسی به عنوان زبان اصلی یا یکی از زبان‌های اصلی در آنها رایج است. ایران اسلامی دارای 8574 کیلومتر مرز آبی و خشکی با کشورهای همسایه است؛ بنابراین تصور این که بتوان کشوری با این وسعت، جمعیت و مرز را محدود و محصور نمود، خیالی باطل و گمانی غیرممکن است. ضمن این که اصولاً ایران محل ترانزیت و معبر وصولی برخی از کشورهای منطقه است و محاصره ایران، بیش از ایران برای این کشورها ضرر و زیان دارد. با این حال بر فرض محال، اگر نظام سلطه بتواند چنین اقدامی را انجام دهد، آیا کشور از تأمین مایحتاج ضروری خود عاجز است؟ آیا اگر لازم شد برای پیشرفت، مجبور به قبول شرایط محاصره و تحریم شویم (که البته همان طور که ذکر شد وضعیت به آن شدت نخواهد رسید) آیا ایران نمی‌تواند آنچه برای ادامه حیات و زندگی مردم لازم است (اعم از خوراک، پوشاک، دارو و...) را فراهم سازد؟
در پاسخ باید گفت ایران اسلامی دارای زیرساخت‌های لازم برای ادامه حیات خود بدون وابستگی به خارج است. در تولید انرژی، سوخت، برق خودکفا است. در تأمین آب توانایی لازم را دارد. کارخانه‌های تولید دارو، وسایل زندگی و... فراهم است. در معادن تقریباً تمام مواد و کانی‌ها را می‌توان در کشور یافت. از نظر کشاورزی با داشتن یک سرزمین چهارفصل، امکان تهیه و تولید تمام گونه‌های کشاورزی فراهم است و در گندم و غله توانایی رسیدن به خودکفایی وجود دارد و بسیاری امکانات دیگر که برشماری آمار و ارقام در این خصوص ضرورتی ندارد. این‌ها همه در حالی است که جمهوری اسلامی ایران از نظر نظامی و امنیتی در بهترین وضعیت دفاعی و امنیتی قرار دارد. آنچه از توانایی حزب‌الله لبنان و گروه‌های مقاومت فلسطینی در مقابله با رژیم صهیونیستی مشاهده می‌شود، گوشه و ذره‌ای از توانایی ایران اسلامی است.
بنابراین نباید به کسانی که قصد ارعاب و ترساندن مردم را دارند، اجازه و فرصت خودنمایی داد. این افراد تلاش دارند در جنگ نرم دشمن که تسخیر اراده‌ها را هدف قرار داده، نخبگان و آحاد مردم را دچار اشتباه محاسباتی نمایند؛ مبنی بر این که کشور توانایی مواجهه با تحریم‌ها و تشدید آن را ندارد و برای فرار از این وضعیت، باید امتیاز داد، و حتی اگر لازم شد به خاطر حفظ و بقای کشور، از پیشرفت‌ها دست کشید و عقب نشست. آنها ما را از مرگ می‌ترسانند تا به تب راضی شویم.
در جواب این افراد مرعوب و یا عوامل دشمن، که نه اعتقادی به سنتهای الهی دارند و نه ایمانی به توان کشور، به جای استدلال و صغرا و کبرای منطقی، باید نمونه عینی غزه را نمایش داد. اگر یک منطقه 360 کیلومتری در محاصره کامل چندین ساله و با کمترین امکانات و مقدورات توانسته این گونه خود را حفظ کرده و دشمن را وادار به تسلیم نماید، چگونه ایران اسلامی با این حجم وسیع از امکانات نظامی، سیاسی،‌ اقتصادی و... از مقاومت عاجز باشد؟

  • ali akbari

این مطلب همزمان با جنگ غزه و اجازه آمریکا به رژیم صهیونیستی برای استفاده از تسلیحات آمریکایی در جنگ علیه مقاومت ، در  صفحه 10 روزنامه کیهان 15 مرداد 1393 منتشر شده است

بعد از انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری ایران و روی کار آمدن دولت جناب آقای روحانی که با شعار اعتدال موفق به کسب اکثریت آرا گردید، برخی افراد و جریانات با سوءاستفاده از این مسئله و با طرح این موضوع انحرافی که مخالفت و دشمنی جمهوری اسلامی ایران با دولت آمریکا بخشی از افراط‌گرایی بوده و لازم است در این خصوص تجدیدنظر نماییم، به تطهیر چهره رژیم آمریکا پرداختند. حرکتی که سعی دارد دولت آمریکا را یک دولت انسان‌دوست و با فرهنگ معرفی نماید. این جریان با استفاده از فضای سیاسی ایجاد شده تلاش می‌کند در نشریات، همایش و سخنرانی‌ها و در فضای مجازی با جعل واقعیات و تحریف گفتار و سخن دولتمردان دو طرف (غرب و ایران) این تطهیر چهره آمریکا را به شکلی باورپذیر در اذهان و افکار عمومی کشور جایگزین باور قبلی مبنی بر شیطان بزرگ بودن آمریکا نماید. حرکتی که به حدی شدت گرفت که مقام معظم رهبری به صراحت در این خصوص موضع‌گیری نموده و فرمودند: «یک عده سعی نکنند چهره آمریکا را بزک کنند، آرایش کنند، زشتی‌ها و وحشت‌آفرینی‌ها و خشونت‌ها را از چهره آمریکا بزدایند و در مقابل ملت ما، به عنوان یک دولت علاقه‌مند و انسان‌دوست معرفی کنند. اگر سعی هم بکنند سعی‌شان بی‌فایده است.» البته معظم‌له در جایی دیگر با اشاره به موارد دشمنی آمریکا با ایران از جمله جنایت‌های آمریکا در سرنگون کردن هواپیمای مسافربری، حمایت از جریانات برانداز، حمایت از صدام و... فرمودند: دشمنی ملت ایران با آمریکا یک دشمنی احساسی نیست بلکه بر اساس یک منطق قوی و استوار می‌باشد (نقل به مضمون)
حوادث کنونی در جنگ ظالمانه رژیم غاصب و آدم‌کش صهیونیستی علیه ملت مظلوم غزه در کنار تمام تلخی‌ها و سختی‌ها، یک درس و تجربه مناسب دیگری را در اختیار افکار عمومی جهان و کشورمان قرار داد. بر خلاف تلاش برخی جریانات داخلی برای بزک کردن شیطان، آمریکا این آرایش و بزک را پاک کرد و به صراحت و بی‌هیچ آرایش و نقابی، به حمایت علنی از رژیم صهیونیستی پرداخت و به حمایت کلامی نیز اکتفا نکرد و به طور عملی با ارسال سلاح و تجهیزات نظامی به رژ‌یم صهیونیستی و با اجازه به این رژیم برای استفاده از مهمات آمریکایی ذخیره شده در سرزمین‌های اشغالی، نشان داد که بهره‌ای از انسانیت نبرده است. تروریست خطاب کردن مردم مظلوم غزه که در یک زندان بزرگ در حال گذراندن دوران حبس چند ساله می‌باشند و حمایت از آدم‌کشی و اطفال‌کشی رژیم صهیونیستی، ماهیت واقعی آمریکا را آشکار ساخت. این حوادث نشان داد که شیطان خطاب کردن دولتمردان آمریکا، حرفی خلاف و گزاف نیست و دقیقا منطبق بر ذات خبیث این رژیم استکباری و استعمارگر است.
با این وصف بار دیگر ماهیت و ذات پلید و استکباری شیطان‌بزرگ برای همگان نمایان شد تا کسانی که ذره‌ای در جریان جنگ روانی اخیر اذناب دشمن و مرعوبان داخلی آن، به پلیدی دولتمردان آمریکایی شک کرده بودند، باور نمایند که شیطان توبه‌ناپذیر است و اگر گاهی لبخندی به ما می‌زند، خنجری را در پشت مخفی کرده تا با استفاده از غفلت ما بر قلب ما بنشاند. نباید از مشت آهنینی که با دستکش مخملی به سمت ما دراز شده، غافل شویم. توجه به ذات شیطانی دولت آمریکا باید مدنظر مردم و مسئولین کشورمان قرار داشته باشد. این توجه به طور خاص باید توسط گروه مذاکره‌کننده کشورمان در موضوع هسته‌ای مدنظر باشد و بدانیم برخی اظهارات به ظاهر دوستانه دشمن در حین مذاکره نه از سر دلسوزی، انسان‌دوستی و ایران‌دوستی، بلکه برای فریب طرف ایرانی و سوءاستفاده از غفلت ما می‌باشد. تلاش دشمن برای اینکه با این حربه در مذاکرات از ما امتیاز بگیرد به این واسطه است که می‌داند در فضای واقعیت، نه توان ادامه و تشدید تحریم‌ها را دارد و نه امکان استفاده از توان نظامی را که حتی در صورت تشدید تحریم، طرف بازنده آمریکا و غرب است که بازار بزرگ ایران را از دست می‌دهد و به تشدید مشکلات اقتصادی خود می‌افزاید و در عرصه نظامی نیز، آمریکا در تمام اقدامات چند ساله خود ناکام بوده و رژیم صهیونیستی که خود را یکی از پنج قدرت برتر نظامی جهان می‌داند در مقابله با مقاومت فلسطین که دست پرورده ایران اسلامی است،  عاجز است و با این وصف قطعا جرئت، جسارت و حماقت درگیر کردن خود در نبرد نظامی با ایران را نخواهد داشت.

  • ali akbari

این مطلب با عنوان " دموکراسی وارونه "  در صفحه 10 روزنامه کیهان 11 مرداد ماه 1393 منتشر شده است .

حکایت عدم پایبندی برخی مدعیان دموکراسی به قواعد بازی، مثنوی هفتاد من کاغذ است. برای به یاد آوردن جرزنی‌های سیاسی این مدعیان نیازی به سن و سال زیاد و یا دسترسی به منابع و اخبار پنهان نیست. تنها یک نگاه به حوادث چند سال اخیر، نمونه‌های فراوانی از این بی‌توجهی به الزامات مردم‌سالاری و احترام به رای اکثریت را برملا می‌سازد. این حوادث نشان دهنده راهبرد مشخص مدعیان است. اگر در فرآیند انتخابات دارای رای اکثریت شدند، همه چیز در کمال صحت و سلامت بوده و مردمی که به ایشان رای داده‌اند مردمی فهیم، فرهیخته و... می‌باشند که با پشت پا زدن به افراط و تفریط و در یک حرکت هوشمندانه، ایشان را انتخاب نموده‌اند. اگر به هر دلیل مردم به ایشان رای ندهند، باید شاهد تهمت تقلب و انبوهی از توهین‌ها نثار مردم و مسئولین برگزارکننده انتخابات باشیم و تفاوتی نمی‌کند که این انتخابات در یک مجمع هنرمندان برگزار شده باشد یا در گستره سراسری انتخابات ریاست جمهوری. تنها برای این که مشخص شود این ادعا، بی‌سند نیست به برخی از موارد اشاره می‌شود:اوج این برهم زدن قواعد بازی در جریان فتنه 1388 خود را نمایان ساخت. آقایانی که با تایید شورای نگهبان تایید صلاحیت شده و خود را قانون‌گرا معرفی و اصولاً یکی از دلایل نامزد شدن خود را مقابله با بی‌قانونی اعلام کرده بودند، هنگامی که نتوانستند رای اکثریت را کسب کنند، خود را مرجع قانون معرفی نموده و زمین و زمان را به بی‌قانونی متهم ساختند و فتنه‌ای ساختند که همه، عوارض آن را با گوشت و جان خود حس کردند و هنوز هم کشور با مسائل آن فتنه درگیر است.
در مجلس ششم شورای اسلامی، برخی اصلاح‌طلبان داخلی که اکنون در کنار دشمن به دشمنی با نظام اسلامی مشغول هستند، با توجه به آگاهی از عدم تایید صلاحیت به دلیل اقدامات خود، زمین و زمان را آماج تهمت قرار دادند و نه در این میان تفاوتی بین شورای نگهبان و نهادهای انقلابی و مردمی و ... نگذاشتند.
جناب آقای هاشمی‌رفسنجانی که دو دوره ریاست جمهور کشورمان بوده است، در خصوص دوره‌هایی که در انتخابات ریاست جمهوری نتوانسته موفق به کسب آرای اکثریت گردد، به تلویح و تصریح بر تقلب در انتخابات و بیرون آوردن نام دیگرانی که باید رئیس‌جمهور می‌شدند، تاکید ورزیده‌اند. این در حالی است که ایشان قطعاً با توجه به اشرافی که بر فرآیند انتخابات کشورمان دارند، از عدم امکان تقلب در این انتخابات‌ها مطلع هستند.
در جریان انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم که همزمان انتخابات شورای شهر نیز برگزار می‌گردید، یکی از اصلاح‌طلبان در خصوص تاخیر در اعلام نتایج منتخبان مردم در شورای شهر، به طور تلویحی بین این دو انتخابات تفکیک قائل شد و در اظهاراتی عجیب قائل به اجتماع نقیضین شد و در همان زمان که مردم را افرادی اعتدال‌گرا و عاقل و فرایند برگزاری انتخابات را صحیح دانست، همزمان مردم را به افراط‌گرایی و برگزارکنندگان را به تقلب متهم ساخت.
در جریان رای اعتماد وزرای دولت یازدهم، برخی اظهارنظرها در خصوص این که یک اقلیت موافق انتخاب برخی وزرا نبود و به همین علت این وزرا نتوانستند رای اعتماد بگیرند، نشان از هوش بالای اظهارکنندگان این مطلب داشت که چگونه در مجلسی که بر مبنای رای اکثریت تصمیم‌گیری می‌شود، اقلیت بر اکثریت غلبه کرده است؟ ظاهراً این آقایان جای اکثریت و اقلیت را اشتباه گرفته بودند و هر کس که با ایشان همراه باشد جزء اکثریت است و هر که نباشد اقلیت!
این نگاه افراطی را که اتفاقاً پوشش اعتدال‌گرا گرفته است می‌توان در عرصه‌های دیگر نیز مشاهده کرد. از اقدامات مشابه دادگاه انگیزیسیون برای بایکوت کردن هنرمندانی که با این گروه هماهنگ نیست اعم از شاعر و نویسنده و بازیگر و... تا عرصه‌هایی چون اقتصاد و دانش و...
نمونه آخری که می‌توان به‌ آن اشاره کرد، عدم معرفی جناب آقای علی مطهری به صحن علنی مجلس شورای اسلامی برای انتخاب نماینده قوه مقننه در هیئت نظارت بر مطبوعات است. آقایانی که بر قانون‌گرایی تاکید داشته و دیگران را همواره متهم به بی‌قانونی می‌نمودند، تنها به این دلیل که فرد مورد نظرشان توسط کمیسیون معرفی نشده است، در مقابل قانون صف کشیدند و متاسفانه ریاست محترم مجلس نیز مغلوب این هوچی‌گری گردید.این یادداشت به فرد منتخب مجلس کاری ندارد. آنچه که مهم است عبور از مرزهای قانون است. برابر مضمون فرمایش مقام معظم رهبری در خصوص فتنه 88 اگر برخی افراد با عربده‌کشی و قلدری بخواهند و بتوانند از نظام باج بگیرند دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و از فردا هر کسی این قدرت و جسارت را در خود می‌بیند که با قلدری از نظام باج‌خواهی کند، لذا باید مقابل باج‌خواهی ایستاد و برابر قانون عمل کرد. اگر این نگاه را در انتخاب اخیر مجلس ملاک عمل قرار دهیم حتی اگر نظرات مخالفین را قبول داشته باشیم (که این‌گونه نیست) باید گفت باید به قانون عمل شود حتی اگر مورد رضایت ما نبوده اشکال داشته باشد و نمی‌توان اجرای قانون را به بهانه تصحیح آن معطل گذاشت. اگر مجلس محترم این نحوه انتخاب را اشتباه می‌داند باید گفت که این روندی بوده که از قبل وجود داشته و تاکنون معترضی به آن نبوده است و یکباره به دلیل عدم انتخاب یک فرد خاص، این فرایند مشکل‌دار شده است؟ و اگر فرض را بر اشکال‌دار بودن این روند بدانیم باید در مراحل آتی آن را اصلاح کرد و نه این که بر انتخابی که انجام شده است، ایراد وارد کنیم.
تثبیت حرکتی که در مجلس رخ داد نوعی بی‌احترامی به خرد جمعی است. به هر حال انتخاب افراد کمیسیون‌های تخصصی براساس یک فرایند مشخص صورت گرفته و اجباری نبوده است و آقایانی که اکنون دغدغه فرهنگی ایشان شکوفا شده است، می‌توانستند در زمان مقرر به جای دیگر کمیسیون‌ها، در این کمیسیون وارد شوند تا اکنون بتوانند فرد مورد نظر خود را انتخاب نمایند و اگر دارای حق رای در کمیسیون فرهنگی نیستند؛ نمی‌توانند به بهانه‌های واهی و تهمت‌هایی چون انتصاب افراد کمیسیون به یک جریان و... مدعی افراط‌گرایی اعضای کمیسیون شوند. چنانچه این روند باب شود، از فردا باید شاهد زیر سؤال رفتن انتخاب‌ها و تصمیمات کمیسیون‌های تخصصی مجلس باشیم. فرایندی که علاوه بر زیر سؤال رفتن حکمت ایجاد کمیسیون‌های تخصصی، مجلس را با هرج و مرج مواجه خواهد ساخت.

  • ali akbari

این مطلب با عنوان " مزیتهای تسلیح کرانه باختری / کدام سلاح ها  اولویت  دارند " در تاریخ 5 مرداد 1393 در خبرگزاری فارس  منتشر شده است.

تعداد شهرک‌های صهیونیست نشین و نظامی رژیم صهیونیستی  در پایان سال 2013 در کرانه باختری به 482 عدد رسیده است و جمعیت شهرک‌نشینان صهیونیست  در کرانه باختری در پایان سال 2012 بالغ بر 563 هزار نفر بوده است. از مجموع چهار و نیم میلیون فلسطینی ساکن سرزمین‌های اشغالی، کرانه باختری و غزه تا اواخر سال 2013 میلادی، دو میلیون و هشتصد هزار نفر در کرانه باختری و یک میلیون و هفتصد هزار نفر در نوار غزه هستند.
 برابر توافق صورت گرفته در قاهره که به «اسلو ـ 2» معروف است، کرانه باختری و نوار غزه به سه بخش «الف»، «ب» و «ج» تقسیم شد. منطقه «الف» تحت حاکمیت کامل حکومت خودگردان قرار گرفت و منطقه «ب» از نظر امنیتی زیر نظر رژیم صهیونیستی باقی ماند اما امور غیرنظامی و غیرامنیتی آن در اختیار حکومت خودگردان گذاشته شد. منطقه «ج» شامل آن دسته از شهرهای کرانه باختری می‌شود که به لحاظ اداری و امنیتی زیر نظر رژیم صهیونیستی باقی می‌مانند. حدود 60 درصد وسعت کرانه باختری به‌عنوان منطقه ج و در اختیار صهیونیست‌ها می‌باشد.
 آنچه می‌تواند به‌عنوان یک نقطه قوت در مقایسه کرانه باختری با نوار غزه مورد توجه قرار گیرد، وسعت این منطقه است. برخلاف نوار غزه که در یک محدوده تقریباً 360 کیلومترمربعی و با دسترسی محدود دارای مشکلات خاص خود است، کرانه باختری وسعتی نزدیک به 6 هزار کیلومترمربع دارد که می‌تواند توان رژیم صهیونیستی را برای کنترل آن با مشکل و محدودیت مواجه سازد و از سویی برگ برنده‌ای برای مبارزان فلسطینی برای استفاده مؤثر از عنصر زمین می‌باشد. ضمن اینکه جمعیت فلسطینیان در این منطقه بیش از نوار غزه است.
 با این وصف یکی از فرصت‌های موجود در کرانه باختری برای گرفتن تلفات از نیروهای اشغالگر، وجود نیروهای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی در این منطقه است. به‌عبارت‌دیگر برخلاف نوار غزه که نیروهای مقاومت به دلیل خروج اشغالگران از این منطقه توانسته‌اند به تجهیز و تقویت خود در حوزه نظامی و موشکی اقدام نمایند، لیکن به‌هرحال به دلیل عدم دسترسی مستقیم به اشغالگران، امکان تلفات گرفتن از صهیونیست‌ها مهیا نیست و نیروهای مقاومت برای ضربه زدن به صهیونیست‌ها متکی به توان موشکی یا برنامه‌ریزی برای نفوذ به مناطق خارج از باریکه غزه می‌باشند؛ لیکن همان‌طور که ذکر شد این محدودیت برای کرانه باختری وجود ندارد. به‌عبارت‌دیگر در حال حاضر در کرانه باختری با سلاح‌هایی چون آر پی چی و تله‌های انفجاری می‌توان گشت‌های نظامیان صهیونیست و با سلاح سبک و تک‌تیرانداز می‌توان نظامیان صهیونیست را هدف قرارداد.
 از سوی دیگر وضعیت کرانه باختری و مناطق صهیونیست نشین به‌گونه‌ای است که در برخی مناطق فاصله مناطق فلسطینی نشین با شهرک‌های صهیونیستی از چند صد متر تجاوز نمی‌کند و این امکانی برای سلب امنیت از مناطق صهیونیست نشین است. به‌عبارت‌دیگر در اینجا حتی نیازی به موشک‌های کوتاه برد هم نیست و با خمپاره اندازهای 60 mm نیز می‌توان اماکن نظامی و امنیتی صهیونیستی را هدف قرارداد.
 با این وصف در خصوص مسلح ساختن کرانه باختری می‌توان اظهار داشت گام اول ارسال سلاح‌های انفرادی و سبک و تله‌های انفجاری است و در خصوص آموزش نیز اولویت اول تربیت تک‌تیرانداز است.
 این اقدامات در کوتاه‌مدت می‌تواند رژیم صهیونیستی را با چالش و بحران امنیتی مواجه سازد و در صورت تداوم و دقت در اجرا، باعث تحمیل تلفات سنگین به این رژیم گردد. این موضوع باعث خواهد شد رژیم صهیونیستی همانند جنوب لبنان و نوار غزه در کیفیت و نوع حضور عناصر نظامی خود در این منطقه بازنگری و تجدیدنظر نماید. در این صورت امکان گسترش مسلح سازی کرانه باختری از لحاظ کیفیت و کمیت سلاح‌های ارسالی میسر خواهد شد. اگر ارسال تجهیزات به نوار غزه تنها متکی به گذرگاه رفح و تونل‌های زیرزمینی این منطقه باشد، با توجه به مرز طولانی کرانه باختری با کشور اردن، این مجهز سازی می‌تواند خیلی راحت‌تر صورت پذیرد و با توجه به امکان ساخت بسیاری تجهیزات موشکی و... در داخل این منطقه، حتی نیازی به ارسال تجهیزات نیز وجود نخواهد داشت و فلسطینیان این امکان را خواهند داشت که خودشان نسبت به ساخت این سلاح‌ها و تجهیزات اقدام نمایند.
 تصور این موضوع برای رژیم صهیونیستی که در جنگ آینده، مبارزان فلسطینی برای هدف قراردادن مناطقی در شمال سرزمین‌های اشغالی، به‌جای موشک‌هایی با برد بیش از 150 کیلومتر برای شلیک از نوار غزه، با موشک‌هایی با برد کمتر از پنجاه کیلومتر قادر به هدف قراردادن تمام نقاط راهبردی این رژیم و با موشک‌هایی با برد کمتر از 10 کیلومتر قادر به ناامن کردن فرودگاه بن گورین باشند، کابوسی دردناک است و این تصور زمانی که موضوع تهاجم زمینی در دستور کار قرار گیرد، ویران‌کننده خواهد بود. تصور این‌که ماشین نظامی صهیونیستی در دو جبهه دور از هم و با عرض زیاد بخواهد درگیر شود، برای رژیمی که در نبرد زمینی در باریکه غزه و یا جنوب لبنان با دادن تلفات سنگین و با افتضاح، مجبور به عقب‌نشینی شده است، قطعاً خوشایند نخواهد بود.
 نظرسنجی‌های اخیر نشان داده که بیش از 85 درصد ساکنان کرانه باختری با مقاومت علیه صهیونیست‌ها موافقت دارند و سابقه درگیری و تظاهرات مردم و به‌خصوص جوانان کرانه باختری با نظامیان صهیونیست نشان داده که آمادگی لازم برای شروع عملیات مسلحانه علیه صهیونیست‌ها در کرانه باختری فراهم است. آنچه لازم است در دستور کار قرار گیرد، به فعلیت رساندن این توانایی است. اقدامی که بخشی از آن سخت‌افزاری و با رساندن سلاح و تجهیزات و بخش دیگر نرم‌افزاری  و با دادن روحیه و تهییج جوانان غیور فلسطینی و ارائه آموزش‌های نظامی به ایشان فراهم خواهد شد.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 31 تیرماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است

وضعیت امروز (23 مرداد 1393 )موید این است که تحلیل فوق دارای صحت بوده است .

یکی از سؤالات مطروحه در خصوص تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه، بازه زمانی این نبرد می‌باشد. به عبارت دیگر این جنگ، چند روزه خواهد بود؟ روند حرکت ارتش رژیم صهیونیستی که ادعای قوی‌ترین ارتش غرب آسیا و یکی از پنج قدرت برتر نظامی جهان را مطرح می‌سازد، بیانگر سیر قهقرایی این ارتش است. خروج از جنوب لبنان، شکست در جنگ سی و سه روزه، شکست در جنگ بیست و دو روزه و شکست در جنگ هشت روزه بخشی از شکست‌های ماشین جنگی رژیم صهیونیستی است و این‌ها در کنار شکست‌های اطلاعاتی و عملیاتی رژیم صهیونیستی زنگ خطری برای این رژیم محسوب می‌گردید. در واقع یکی از مؤلفه‌های قدرت ارتش این رژیم، باور به شکست‌ناپذیری آن بوده است. افسانه‌ای که شکست‌هایی که ذکر شد، آن را باطل ساخته بود.

در ارزیابی تجاوز اخیر باید اذعان داشت، رژیم صهیونیستی علاوه بر قساوت و وحشی‌گری بیشتر در کشتار غیر نظامیان و استفاده از تسلیحات ممنوعه و غیر متعارف، تلفات گسترده‌ای نیز دریافت کرده است و به نظر می‌رسد حتی تلاش برای مخفی‌سازی تلفات نیز نتوانسته است بیشتر بودن تلفات این نبرد در مقایسه با نبردهای گذشته این رژیم را بپوشاند. با این حال سوال اینجاست که چرا با وجود بالابودن تلفات رژیم صهیونیستی، گسترده‌تر بودن حجم آتش نیروهای مقاومت و شلیک موشک به شهرها، در عمق سرزمین‌های اشغالی و... رژیم صهیونیستی اصرار بر ادامه نبرد دارد؟

برای این سؤال می‌توان با توجه به اطلاعاتی که تحلیل گران دارند، پاسخ‌های مختلفی را ارایه نمود؛ لیکن نگارنده اعتقاد دارد یکی از دلایل عمده‌ای که مانع از پایان نبرد شده است، تلاش این رژیم برای طولانی کردن این نبرد به بازه زمانی بیش از جنگ‌های چند سال اخیر می‌باشد. یعنی رژیم صهیونیستی این مسئله را پذیرفته که حتی به قیمت بالابودن تلفات، جنگ را طولانی‌تر از نبرد سی و سه روزه نماید.

تحلیل این رژیم بر این است که با توجه به محاصره نوار غزه و عدم امکان پشتیبانی مناسب از نیروهای مقاومت و از سوی دیگر تحمیل تلفات و خسارت به این نیروها که با حملات بیشتر نیروهای صهیونیستی حاصل خواهد شد، توان مقاومت تحلیل خواهد رفت و گسترش دامنه زمانی و مکانی نبرد، بیش از نیروهای مقاومت، به نفع رژیم صهیونیستی خواهد بود. به عبارت دیگر اگر جنگ طولانی شود، طرف مغلوب، جبهه مقاومت خواهد بود و رژیم صهیونیستی به ازای تحمل و پذیرش تلفات نیروی انسانی (که در هر جنگی وجود دارد) علاوه بر از بین بردن نیروی مقاومت در نوار غزه و برطرف ساختن مهم‌ترین چالش امنیتی و نظامی این رژیم خواهد توانست اسطوره شکست ناپذیری خود را، بازسازی نماید و این مسئله دستاوردی بزرگ برای این رژیم بوده و تهدیدهای آتی علیه این رژیم را برطرف خواهد ساخت. این پیروزی به عنوان سرآغاز شروع پیروزی‌های آتی این رژیم می‌تواند ارزیابی گردد و قطعاً رژیم صهیونیستی تحمل تلفات به قیمت این پیروزی بزرگ را قابل قبول ارزیابی می‌نماید.

البته این سناریویی است که این رژیم نوشته است. جبهه مقاومت این بار کف خواسته‌های خود را بالاتر از گذشته و شروط اعلامی برای قبول آتش بس را در مرحله‌ای سخت و تحقیرآمیز برای رژیم صهیونیستی قرار داده است. علاوه بر آن جبهه مقاومت نشان داده که این بار گزینه‌های غافلگیرکننده‌تری نسبت به نبرد قبلی در دست دارد. استفاده از کماندوهای دریایی، پهپادهای شناسایی و دارایی قابلیت شلیک موشک‌هایی که به عنوان موشک هدایت شونده می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند، موشک‌هایی با قدرت و دقت بیشتر و ... تنها گوشه‌ای از توان جبهه مقاومت است که آشکار شده و قطعاً در ادامه این نبرد باید شاهد رونمایی از موارد دیگری از قدرت نمایی این رزمندگان باشیم.

به نظر می‌رسد علی‌رغم تلاش رژیم صهیونیستی برای کسب موفقیت در این نبرد، این بار نیز شاهد شکست خفت‌بار دیگری از سوی این رژیم باشیم. شکستی که می‌تواند به عنوان شلیک تیری به قلب این رژیم و شروعی برای از پای افتادن این حکومت غاصب و نژادپرست باشد؛ حکومتی که صدای آوار شدن پایه‌های آن به گوش می‌رسد.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 17 تیرماه 1393 با عنوان " تدابیر نظام برای شفاف سازی مذاکرات " در خبرگزاری مشرق منتشر شده است .

یکی از ایرادهایی که افکار عمومی به تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای کشورمان وارد می‌کند، عدم ارائه اطلاعات شفاف به اصحاب رسانه و مردم در خصوص جزئیات مذاکرات هسته‌ای کشورمان با 1+5 بوده است. این نقیصه باعث می‌شد که جریان رسانه‌ای و مطبوعاتی طرف مقابل به صورت یک‌طرفه اقدام به انتشار مطالبی نموده و آن را توافق طرفین اعلام کند؛ مطالبی که اصحاب رسانه داخلی به دلیل عدم اطلاع از مفاد مذاکرات، امکان راستی آزمایی آن را نداشتند و انتشار آن نیز باعث می‌شد که این تصور در افکار عمومی ایجاد شود که تیم مذاکره‌کننده، از خطوط قرمز ترسیم‌شده نظام عدول کرده است.
متأسفانه پیگیری مداوم و مکرر در خصوص برطرف ساختن این نقیصه به نتایج ملموسی نرسیده بود و حتی نقل‌قول وزیر محترم امور خارجه که اظهار داشته بود حتی به قیمت استیضاح حاضر به بیان مذاکرات نیست (نقل به مضمون) نشان‌دهنده میزان سخت‌گیری طرف ایرانی در خصوص بی‌خبر گذاشتن مردم از جریان مذاکرات بود و این در حالی است که طرف غربی قبل و بعد از مذاکرات به سرزمین‌های اشغالی سفر می‌کرد و مقامات رژیم صهیونیستی را در جریان ریز مذاکرات قرار می‌داد.
تداوم این مسئله می‌رفت که باعث بروز نابسامانی در تحلیل روند از سوی افراد موجه داخلی گردد که این بار نیز تدبیر حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب باعث رفع این مشکل و معضل گردید. این تدبیر ابتدا با فرمایش ایشان مبنی بر اعتماد به تیم مذاکره‌کننده کشورمان در عین بی‌اعتمادی به‌طرف غربی مطرح شد و حضرت آقا درعین‌حال بر مراقبت افکار عمومی از روند مذاکرات تأکید فرمودند.
در گام دوم حضرت آقا خطوط قرمز نظام که برای تیم مذاکره‌کننده ترسیم‌شده بود به صورت علنی و برای عموم ملت مطرح فرمودند تا مشخص شود آنچه تحت عنوان نرمش قهرمانانه به‌عنوان یک راهکار توسط ایشان اجازه داده‌شده است دارای حدومرز مشخصی است که فقط مربوط به بحث هسته‌ای و آن‌هم در یک چارچوب خاص است.
در آخرین مرحله از این تدابیر حضرت آقا که در دیدار کارگزاران نظام با معظم له شاهد آن بودیم، حضرت آقا به‌طور شفاف و با جزئیات کامل خواسته‌های کشورمان در مذاکرات گام نهایی که به تیم مذاکره‌کننده ابلاغ شده است مطرح فرمودند تا مشخص شود که مسیر پیشرفت هسته‌ای کشورمان چگونه باید باشد. ایشان فرمودند: هدف آن‌ها [طرف غربی] این است که در موضوع ظرفیت غنی‌سازی، جمهوری اسلامی ایران را به 10 هزار سو راضی کنند؛ البته ابتدا از 500 سو و 1000 سو شروع کردند که 10 هزار سو محصول حدود 10 هزار سانتریفیوژ از نوع قدیمی است که داشتیم و داریم، درحالی‌که به گفته مسئولان مربوط، نیاز قطعی کشور، 190 هزار سو است.
با توجه به این موضوع و نیز مواردی که ایشان در خصوص تحقیق و توسعه و تأسیسات فردو بیان فرمودند اکنون ملت ایران می‌داند که آنچه طرف غربی در خصوص توافق بر سر کاهش سانتریفیوژها و... مطرح می‌سازد خواسته‌هایی است که تمایل دارد به‌عنوان توافق مطرح سازد. خواسته‌هایی که تیم مذاکره‌کننده ایرانی نه آن را می‌پذیرد و نه اجازه این کار را دارد و البته ایران اسلامی این آمادگی را دارد که به جامعه جهانی برای عدم حرکت به سمت تولید سلاح هسته‌ای که در مبانی شرعی و دکترین دفاعی کشورمان جایی ندارد، تضمین‌های لازم را ارائه دهد. تضمین‌هایی واقعی در عین برطرف ساختن نیاز داخلی به سوخت هسته‌ای و نه در قالب عبارت من‌درآوردی «نقطه گریز» که طرف غربی آن را اعلام می‌دارد.
البته این تدبیر ایشان از یک‌سو باعث همراهی افکار عمومی با تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای و از سوی دیگر مراقبت از عدم عدول از خطوط قرمز نظام خواهد شد ضمن این‌که اکنون ملت ایران می‌داند که در مذاکرات چه می‌گذرد و همین مسئله باعث می‌شود که طرف غربی و جریان رسانه‌ای منسوب به غرب  امکان بازی با افکار عمومی را نداشته باشد.

  • ali akbari
این مطلب در صفحه 10 روزنامه کیهان 14 تیرماه 1393 منتشر شده است .
استعمار فرانو نشان دهنده نوعی نفوذ اجتماعی از طریق فن‌آوری‌های نوین ارتباطی است که به مدد آن یک کشور تصورات، باورها، ارزش‌ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و نیز روش‌های زندگی خود را بر کشورهای دیگر تحمیل می‌کند. نظام سلطه با استفاده از ابزارها و امکانات خود (اعم از منابع انسانی، مالی، تجهیزاتی و...) تلاش می‌کند جهان را به سمت جهانی مبتنی بر اومانیسم و لیبرالیسم پیش برده و ملل جهان را به گونه‌ای تحت تأثیر قرار دهد که خواهان زندگی به سبک آمریکایی و غربی باشند و در این مسیر هر حرکت مخالفی را با عناوینی چون ارتجاع، سنت، عقب‌ماندگی و... منکوب و حذف نماید. نظام سلطه در جهت پیشبرد این هدف از دو مسئله بیشترین استفاده را می‌برد.
اشراف اطلاعاتی: هر اقدام عملیاتی مستلزم داشتن اطلاعات لازم است و بالاترین سطح اطلاعات، تعبیر به اشراف اطلاعاتی می‌گردد. معمولاً شکست‌های نظام سلطه در جایی اتفاق افتاده است که نتوانسته اطلاعات مورد نیاز را کسب نماید. اتفاقاً یکی از دلایل تلاش آمریکا برای بازگشایی سفارت در ایران که ناکامی در آن باعث روی‌آوردن به سفارت مجازی شده است، محرومیت از جاسوسی است و همین خلأ اطلاعاتی یکی از علل عمده شکست‌های آمریکا در ایران بوده است و بر همین اساس حمایت برخی از داخلی‌ها از بازگشایی سفارت شیطان را باید با دیده تردید نگریست. اصرار آمریکا به بازرسی از اماکن نظامی ایران در قالب مذاکرات هسته‌ای نیز در همین خصوص قابل تأویل است و در واقع تلاشی برای برطرف ساختن خلأ اطلاعاتی برای اقدامات مقتضی در زمان درگیری و بحران می‌باشد. فعالیت جاسوسی آمریکا حتی هم‌پیمانان غربی را نیز شامل می‌شود و اخبار مربوط به شنود مکالمات صدر اعظم آلمان تنها یک نمونه است. اگر در ایران سال 1358 سفارت آمریکا به عنوان لانه جاسوسی تسخیر گردید اکنون در تمام دنیا سفارت شیطان بزرگ به عنوان لانه جاسوسی شناخته می‌شود.
تسلط رسانه‌ای: در استعمار فرانو مردم باید آن چیزی را ببینند و بخوانند که نظام سلطه می‌خواهد. مردم باید آن گونه فکر کنند که نظام سلطه می‌خواهد و آن گونه بخواهند که نظام سلطه تعریف کرده است و هر صدای مخالفی باید به شدت و حدت سرکوب گردد. این امر مستلزم تسلط نظام سلطه بر شبکه‌های اطلاع‌رسانی و خبری جهانی است. مسئله‌ای که مقام معظم رهبری از آن تعبیر به ناتوی فرهنگی نمودند. شبکه‌ای از رسانه‌های خبری، فیلم‌سازی، اینترنتی و... که وظیفه دارند هرگونه مقاومت در برابر فرهنگ لیبرال و اومانیستی غرب را به شکست بکشانند.
بسیاری از شبکه‌های بزرگ خبری و اطلاع‌رسانی جهان در کنترل نظام سلطه هستند. بر همین اساس است که نظام سلطه برخلاف فریاد شعار آزادی بیان که مطرح می‌سازد به سانسور شبکه‌هایی چون پرس تی‌وی و العالم و... می‌پردازد و علی‌رغم دفاعی که برخی داخلی‌ها از تعداد لایک‌های فیس‌بوک و فیلم‌های یوتیوب مطرح می‌کنند، شاهد حذف صفحات و فیلم‌های مخالفین نظام سلطه از جمله حزب‌الله لبنان در این سایت‌ها و شبکه‌های مجازی هستیم تا مشخص شود این فضا برای مخالفین نظام سلطه چندان نیز آزاد و مهیا نیست.
البته در صورتی که این تلاش‌ها و اقدامات نظام سلطه پاسخگو نبود و مردم کشورها اراده و استقلال خود را حفظ نموده و مغلوب نشدند، ابزار سخت در دستور کار قرار می‌گیرد. تحریم اقتصادی، خرابکاری و در آخرین نمونه می‌توان جنگ نیابتی را مطرح ساخت. عناصری مرعوب نظام سلطه از داخل کشور و یا مزدورانی از خارج کشور که برای تحقق منویات نظام سلطه دست به سلاح یا خشونت زده و مخالفان نظام سلطه را آماج حملات خود قرار می‌دهند. مزدورانی که در جنگ نرم دشمن مغلوب شده و با تغییر هویت و شست و شوی فکری و مغزی به عنوان سرباز استعمار ایفای نقش می‌نمایند. این نمونه را می‌توان در فتنه 88، سوریه، اوکراین و عراق مشاهده کرد. شکست خوردگان در صحنه انتخابات، سعی در زورآزمایی خیابانی می‌نمایند و غرب لیبرال که دموکراسی و احترام به رأی اکثریت را فریاد می‌زند، از اقلیت خشونت‌طلبی حمایت می‌نماید که حامی غرب و آرمان‌های آن است. رفتارهایی چون ترور، خشونت غیرقابل باور و... این اقلیت مورد تأیید قرار می‌گیرد و در مقابل، رأی اکثریت و خواست عمومی مردم تنها به این دلیل که مطابق خواست و مطلوب غرب نبوده و منافع آن را تأمین نمی‌کند، نادیده انگاشته می‌شود.
چنانچه این اقلیت خشونت‌طلب موفق به حذف اکثریت گردید، خواست نظام سلطه محقق شده و اگر مشخص شد این مزدوران، توانایی حذف اکثریت را ندارند، نظام سلطه با حضور به اصطلاح قهرمانانه در صحنه و با ادعای کمک به کشور درگیر، سعی در موجه و مطلوب جلوه دادن خود در نزد افکار عمومی آن کشور خواهد نمود و اجازه خواهند یافت به حضور نظامی یا مستشاری خود مشروعیت بخشند و در هر دو صورت با توجه به تخریب زیرساخت‌های اقتصادی و... کشور درگیر در بحران، کارتل‌های اقتصادی غرب سعی در اخذ سهم خود در بازسازی این تخریب‌ها یا حضور در بازار خالی شده از رقبا خواهند نمود. البته در این نمونه از جنگ‌ها برخلاف آنچه در افغانستان و جنگ خلیج فارس رخ داد، نیروهای نظامی غربی و آمریکایی تلفاتی نخواهند داشت و به همین دلیل، برخلاف جنگ ویتنام که بنا به قولی توسط مادران سربازان آمریکایی خاتمه یافت، این بار در کشورهای غربی، دلیلی برای مخالفت با این نمونه جنگ‌ها وجود نخواهد داشت. با این توصیف، در ظاهر این بازی در هر صورت با برد نظام سلطه مواجه خواهد شد.
البته این راهبرد نیز مشابه دیگر اقدامات و راهبردهای نظام سلطه در سال‌های اخیر با شکست مواجه شده و نه تنها نتوانسته خواست اردوگاه شیطان را محقق سازد بلکه باعث بیدار شدن ملت‌ها و آگاهی ایشان از دروغ بودن شعارهای مردم فریب غرب گشته است. یکی از علل عمده شکست این راهبرد نظام سلطه، جمهوری اسلامی ایران بوده است. مقاومت جمهوری اسلامی ایران در مقابل راهبردهای مختلف نظام سلطه و پیشرفت ایران اسلامی در عرصه‌های مختلف و پشتیبانی از ملتهای مظلوم و آگاهی بخشیدن به نخبگان سیاسی و فرهنگی بخشی از دلایل شکست نظام سلطه بوده است. ایران اسلامی با شعار مردمسالاری دینی که تجلی توجه به خواست واقعی ملت است، چون ستاره‌ای در آسمان می‌درخشد و همگان را خیره ساخته است. اکنون حنای شعار دموکراسی‌طلبی که زمانی یکی از برگ‌های برنده نظام سلطه بود، رنگی ندارد و نشانه‌های بیداری ملت‌ها مطابق آنچه حضرت آقا فرمودند در حال آشکار شدن است. ملت‌ها برای به دست آوردن استقلال و شرافت خود حاضر به پرداخت هزینه هستند و کسانی که سنگ غرب و نظام سلطه را به سینه می‌زنند، جایگاهی در نزد این چنین ملت‌هایی نخواهند داشت.
  • ali akbari

این مطلب  با تغییراتی تحت عنوان " این شیر فقط عربده می کشد " به عنوان سرمقاله  روزنامه کیهان  8 تیرماه 1393 منتشر شده است .

چند سالی است که روسای جمهور و دیگر سیاستمداران رژیم «ایالات متحده آمریکا»- که ظاهرا با توجه به اخبار منتشره در خصوص حرکت استقلال طلبانه برخی از این ایالات تا چند سال دیگر نقشه آن تغییر خواهد کرد و احتمالا نامی غیر از ایالات متحده را بر خود خواهد نهاد- مرتب بر این عبارت تاکید می کنند که: «همه گزینه ها روی میز است.» عبارتی که اکنون به یک فکاهی تبدیل شده و بیشتر ابزار خنده ایرانیان را فراهم می کند تا این که باعث رعب و وحشت شود. عبارتی که با هر بار تکرار آن، این کلام حضرت روح الله در نظرها و یادها زنده می شود که: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» اگر زمانی طرف آمریکایی با تکبر و تفاخر و غره بر توانایی خود این سخن را بلوف سیاسی معرفی می کرد، اینک اما این سخنی نیست که فقط از اردوگاه مخالفان آمریکا شنیده شود؛ بلکه بیش از آن، این اظهار عجز و ناتوانی در سخن دولتمردان این دولت به اصطلاح ابرقدرت! نیز به گوش می رسد.

اوباما ضمن اظهار ناتوانی در متوقف ساختن پیشرفت هسته ای ایران اظهار داشته است: «اگر گزینه ای وجود داشت که این امکان را به وجود بیاوریم که تک تک پیچ و مهره های برنامه هسته ای آنها را حذف کنیم و احتمال داشتن برنامه هسته ای ایران را کلا از بین ببریم تا در نتیجه قابلیت های نظامی آن را هم نداشته باشند، آن را انتخاب می کردم.» و شما این عبارت را این گونه بخوانید که: در مقابل پیشرفت های هسته ای ایران، هیچ غلطی نمی توانم بکنم.

اوباما در خصوص بحران سوریه با اشاره به اخبار منتشره درباره استفاده دولت این کشور از سلاح های شیمیایی، اظهار داشته بود که: «سوریه خطوط قرمز را درنوردیده و آمریکا چاره ای جز استفاده از زور و نیروی نظامی برای مقابله با دولت بشار اسد ندارد.» و از تعیین ساعت شروع حمله نیز مطالبی را بر زبان راند. البته همین ایشان بعد از تشری که از جانب متحدان سوریه و به طور خاص ایران دریافت کرد، چاره را در این دید که نطق قبلی خود را فراموش کرده و بر استفاده از ابزار سیاسی برای حل بحران سوریه تاکید ورزد. و البته یک خبر موثق که از سوی برخی رسانه های آمریکایی فاش شده است حکایت از آن دارد که اوباما برای خروج محترمانه از بن بستی که خود با تهدیدهای توخالی درباره حمله نظامی به سوریه پدید آورده بود، دست به دامان پوتین، رئیس جمهور روسیه شده بود تا با پیش کشیدن طرح انهدام سلاح های شیمیایی سوریه به غائله خاتمه دهد. به عبارت دیگر باز هم غلط بی جایی کرده و به غلط کردن افتاده بود.

«جان کری» وزیر خارجه آمریکا به توان محدود آمریکا برای پیشبرد مذاکرات سازش بین فلسطینیان و رژیم صهیونیستی اذعان کرد و گفت اگر طرفین نخواهند، امکان دستیابی به توافق وجود ندارد. وی با بیان اینکه طرفین گام هایی برداشته اند که مفید نبوده، گفت: «اگر طرفین خودشان نخواهند گام های سازنده رو به جلو بردارند، توان ایالات متحده برای نقش آفرینی محدود خواهد بود.» و البته این ناتوانی آمریکا و نظام سلطه در قبولاندن این رژیم جعلی به عنوان عضوی از جامعه جهانی و به نابودی کشاندن مقاومت در مقابل رژیم کودک کش صهیونیستی، قدمتی به تاریخ تاسیس این دولت جعلی دارد.

برخی از سناتورهای آمریکایی در بحران اوکراین در صف مخالفان دولت قانونی این کشور حضور پیدا کرده و بر لزوم توجه به خواسته های مخالفان- مزدوران و مرعوبان غرب- تاکید می ورزیدند و زمانی که این کودتاگران موفق به خارج کردن دولتمردان اوکراین شدند، آمریکا احساس پیروزی و غلبه بر روسیه نمود و تصور نمود که توانسته بخشی از انتقام شکست در سوریه را در زمین اوکراین از روسیه بگیرد اما اقدامات روسیه و استقلال طلبان اوکراین، خیلی زود آمریکا را از این توهم خارج کرد تا بفهمد زمان انجام انقلاب های رنگین و... خاتمه یافته است و آمریکا در این تاکتیک نیز شکست خورده است تا آنجا که الحاق کریمه به روسیه یکی از نتایج آن بود. یعنی باز هم آمریکا نتوانسته بود هیچ غلطی بکند.

موارد فراوان دیگری نیز برای این ناتوانی آمریکا می توان برشمرد. در این سال ها عراق، لبنان، پاکستان، افغانستان، کشورهای آمریکای لاتین و... شاهد شکست آمریکا در راهبردها و نیل به اهداف بوده و اکنون این سخن که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، تبدیل به یک باور جهانی شده و به قول رهبر معظم انقلاب، خاورمیانه به ویترین شکست های آمریکا تبدیل شده است.

همین جا اشاره به نکته ای که دو سال قبل در هفته نامه آمریکایی ویکلی استاندارد آمده بود، خالی از لطف نیست.

ویکلی استاندارد در مقاله ای به چند نمونه از شکست های آمریکا در مقابل ایران پرداخته و نتیجه گرفته بود؛ روسای جمهور آمریکا از کارتر تا اوباما در این نکته با [امام] خمینی اشتراک نظر دارند که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.

البته در این معرکه هنوز هستند کسانی که کدخدایی آمریکا را فریاد زده و با بزک کردن دشمن، قصد دارند این شیطان را قدرتی شکست ناپذیر و یا دایه ای مهربان تر از مادر معرفی نمایند. در فضای ناتوی فرهنگی و رسانه ای که نظام سلطه به راه انداخته و برای تسخیر اراده ها تلاش دارد، نباید میدان بازی را در اختیار پایگاه های رسانه ای دشمن قرار داد. باید به صورت هوشمندانه به معرفی این شیر بی یال و دم و اشکم پرداخت. اگر به تعبیر حضرت امام، آمریکای آن زمان چون شیری بود که وقتی نعره می زد، چیزی هم از عقب او خارج می شد، اکنون اما آن شیر پیر فرتوت و در حال احتضار، مرده است و نظام سلطه با پوشاندن لباس شیر بر یک دلقک، قصد دارد این باور را که هنوز شیری هست و باید از او اطاعت کرد، در اذهان دیگران زنده نگه دارد. باید گفت لباسی که بر تن این دلقک پوشانده شده، حتی در ظاهر نیز نما و جلوه شیر را ندارد.

تازه ترین حرکت آمریکا در منطقه که به گفته دیروز رهبر معظم انقلاب در جمع خانواده های شهدای 7 تیر و سایر شهدای تهران، با هدف رها شدن از دغدغه بیداری و نهضت دنیای اسلام طراحی شده است، بهره گیری از تروریست های اجاره ای و عملیات تروریستی وحشیانه آنان علیه کشورهای عضو جبهه مقاومت است. حرکتی که در سوریه با شکست روبرو شد و این روزها به عراق نقل مکان کرده است.

این حرکت آمریکا که با شرکت آشکار رژیم صهیونیستی، برخی کشورهای اروپایی و چند کشور عربی منطقه مخصوصاً عربستان دنبال می شود نیز، در متن خود از ضعف و استیصال همان شیر بی یال و دم در مقابله با بیداری اسلامی حکایت دارد.

بوش پسر را به خاطر آورید که بعد از ماجرای 11 سپتامبر 2001 با چه غرور و نخوتی انگشت اتهام را به سوی کشورهای اسلامی دراز کرده و عربده می کشید که جنگ های صلیبی آماده تکرار است؟! در پی آن عربده های مستانه بود که به افغانستان و عراق حمله کرد و هنگامی که از این حملات نظامی طرفی نبست و نتیجه معکوس گرفت، به سراغ حزب الله لبنان رفت و جنگ 33 روزه را تدارک دید ولی شکست سخت رژیم صهیونیستی که با حمایت کامل و آشکار آمریکا به صحنه آمده بود، تجربه تلخ دیگری را به کارنامه شیطان بزرگ اضافه کرد و پس از آن جنگ های 22 روزه و 8 روزه نیز به این فهرست افزوده شد.

بعد از این شکست های پی در پی بود که آمریکا به فاز «جنگ نیابتی» وارد شد و مسئولیت مستقیم جنگ را به کشورهای همپیمان خود در منطقه واگذار کرد و خود در پشت صحنه به حمایت گسترده و همه جانبه پرداخت. جنگ افروزی در سوریه را می توان اولین نمونه مثال زدنی از جنگ نیابتی تلقی کرد که در آن کشورهای عربستان، قطر و ترکیه به نیابت از آمریکا وارد جنگ شده و پشتیبانی آشکار تروریست های اجاره ای را برعهده گرفته بودند. نتیجه بحران آفرینی در سوریه که با پیروزی دولت این کشور همراه بود، نشان داد که آمریکا در جنگ نیابتی هم نمی تواند هیچ غلطی بکند.

امروزه حوادث عراق را می توان و باید مرحله دیگری از جنگ نیابتی مورد اشاره تلقی کرد که با ترفند نخ نما شده جنگ شیعه و سنی به صحنه آمده است، ولی هوشیاری علمای شیعه و سنی و همبستگی آنان در مقابله با تروریست های داعش اولین نشانه های شکست این توطئه را نوید می دهد. تروریست های اجاره ای داعش با حملات وحشیانه خود به مردمان سنی و شیعه مذهب کمترین تردیدی باقی نگذاشتند که به قول رهبر معظم انقلاب در دیدار دیروز خانواده های شهدا با ایشان «آنها به دروغ حوادث عراق را جنگ شیعه و سنی می نامند. اما، این جنگ، جنگ تروریسم با مخالفان تروریسم، جنگ دلبستگان به اهداف آمریکا و غرب با طرفداران استقلال ملت ها و جنگ انسانیت با بربریت و وحشیگری است.

دور نیست آن روز که معلوم شود آمریکا در توطئه اخیر علیه ملت مظلوم عراق نیز نتوانسته است هیچ غلطی بکند.»

  • ali akbari

این مطلب در صفحه 12 روزنامه کیهان 5 تیرماه 1393 منتشر شده است .

بعد از آنچه رئیس‌جمهور پیشین و شرور آمریکا در مورد دوره جدید جنگ‌های صلیبی مطرح کرد، این دومین شکست نظام سلطه و صهیونیست‌ها برای رودررو قرار دادن اسلام و مسیحیت - این بار با استفاده از گروههای تکفیری از جمله داعش است - که نه تنها باعث تقابل اسلام و مسیحیت نشده، بلکه باعث شناخت و تمایز «اسلام حقیقی» از «اسلام آمریکایی و تکفیری» گشته است.
یکی از شیوه‌های مورد استفاده گروههای افراطی، تکفیر تمام افرادی است که عقیده‌ای غیر از عقیده آن‌ها دارند. گروههای تکفیری در گفتار و عمل نشان داده‌اند که برای تکفیر مرزی نمی‌شناسند و این رفتار وحشیانه آن‌ها در قتل و غارت و کشتار، تنها مختص شیعیان که آن‌ها را رافضی می‌نامند، نشده و حتی اهل تسنن را نیز شامل می‌شود. رفتار به دور از انسانیت این گروهها در مناطق سنی‌نشین سوریه و عراق نشان داد که هرکس با عقاید افراطی ایشان مخالف باشد، توسط تکفیریها خونش هدر و مال و ناموسش مباح اعلام خواهد شد. این قضیه به طور خاص در شهر موصل به گونه‌ای اتفاق افتاد که رسانه‌های خبری، گزارشهای مختلفی از سوء رفتار این تروریست‌ها با اهل تسنن منتشر نمودند که بعضی از این اخبار حاکی از خودکشی زنان و دختران این مناطق به دلیل هتک حرمت و یا اجبار برای آنچه که جهاد نکاح خوانده می‌شود، بوده است. مشابه این رفتار با مسیحیان نیز صورت پذیرفته است. تصرف برخی مناطق مسیحی‌نشین سوریه و کشتار اهالی و تخریب کلیساها و اماکن مذهبی مسیحیان، اجبار گروه تروریستی داعش به جزیه دادن مسیحیان در مناطق اشغالی در عراق و... بخشی از این رفتارهای تکفیریان است؛ اما آنچه که مغفول مانده است، رفتار و تعامل این گروه‌های تروریستی افراطی با صهیونیست‌ها می‌باشد. ظاهرا صهیونیسم یک استثنا در نظر تکفیریان است. بررسی عملکرد این گروهها نشان می‌دهد که گروههای تکفیری نه تنها تهدیدی برای رژیم صهیونیستی و صهیونیست‌ها نمی‌باشند بلکه از حامیان و مدافعان صهیونیسم محسوب می‌شوند. برخی از این تروریست‌ها در بیمارستانهای رژیم صهیونیستی معالجه شده و از رفتار برادرانه! و انسانی! صهیونیست‌ها به عنوان نمونه‌ای از منش انسانی یاد نموده و برخی دیگر با اشاره به اخباری که از حمایت مالی، تجهیزاتی، اطلاعاتی و آموزشی صهیونیست‌ها از ایشان منتشر شده، ضمن تایید این اخبار اعلام داشته‌اند دشمن اصلی ما نه یهودیت بلکه رافضی‌ها هستند و ما برای مقابله با دشمن اصلی اسلام! کمک یهودیان را می‌پذیریم.
در مقابل این جریان تکفیری که به دنبال تشدید فضای جنگ‌های صلیبی و نشان دادن اختلاف اسلام و مسیحیت است، شاهد نوع جدیدی از همگرایی بین مسلمانان حقیقی و مسیحیان هستیم. حمایت حزب‌ا... لبنان از مناطق مسیحی‌نشین لبنان و سوریه در مقابل اقدامات گروه‌های تکفیری که بازتاب وسیعی در جهان مسیحیت داشت و وحدت بین شیعیان، اهل تسنن و مسیحیان عراق برای بیرون راندن تروریست‌ها از کشورشان و وحدت شایسته تقدیری که بین علما و نخبگان این جریانات مشاهده می‌شود، فصل نوینی در همگرایی بین ادیان الهی است و در این بین ناکام واقعی صهیونیست‌ها هستند. صهیونیست‌ها که صحنه گردانان خبائث در جهان کنونی هستند تلاش دارند با درگیر ساختن دیگران، به اهداف خود دست یابند. نباید فراموش کرد که بیت‌المقدس بیش از آن که صبغه بهودی داشته باشد، رنگ و بوی اسلامی و مسیحی دارد و صهیونیست‌ها در کنار تلاش برای تخریب اماکن مسلمین، بر پاک‌سازی قدس شریف از نمادهای مسیحی نیز اصرار دارند و بنابراین درگیر شدن مسلمانان و مسیحیان این فرصت را در اختیار صهیونیست‌ها قرار میدهد علاوه بر این که منطقه را با آشوب و جنگ و... درگیر ساخته و مقاومت‌های علیه خود را نابود سازند، پروژه یهودی‌سازی قدس شریف را به پیش برند.
صهیونیست‌ها دشمنان واقعی بشریت هستند و این نکته‌ای است که در قرآن مجید بر آن تاکید شده است. آن‌ها برای دشمنی از ابزارهای متفاوت و مختلفی استفاده می‌نمایند که به تناسب زمان و مکان، تغییر می‌یابد. یک روز جنگ نظامی مستقیم، یک روز ترور و خرابکاری و روز دیگر با استفاده از مزدورانی همچون داعش؛ آنچه که باید مورد توجه و دقت قرار گیرد این است که در تمام این حوادث و جریانات،‌دست دشمن اصلی را می‌توان دید حتی اگر این دشمن، با ده واسطه مشغول صحنه‌گردانی باشد و برای قطع این دست، اقدام کرد. رژیم صهیونیستی غده چرکین و سرطانی است و تا زمانی که این غده از بین نرود هر روز باید شاهد فتنه و آشوب در منطقه و جهان باشیم.

  • ali akbari