پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

اینجانب علی اکبری به عنوان محقق و پژوهشگر مطالبی را در رسانه ها و خبرگزاری ها منتشر می نمایم که سعی دارم آنها را در این وبلاگ قرار دهم.
برای دسترسی بهتر خوانندگان محترم به اصل یادداشت درخبرگزاری یا تارنمای انتشار دهنده، در ابتدای هر متن، ضمن درج تاریخ و نام تارنمای مربوطه، لینک مربوطه نیز قرار گرفته است .

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خبرگزاری فارس» ثبت شده است

این مطلب با عنوان " تبعات حمله آمریکا به داعش در عراق " در تاریخ 21 مردادماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است 

دولت امریکا در یک چرخش و تغییر موضع نسبت به گروه تروریستی داعش، اقدام به بمباران مواضع این گروهک در مناطقی از عراق نمود. این حمله باعث تحلیل‌های متفاوت شده است.

ü     برخی این بمباران را نه یک تغییر راهبرد بلکه یک حرکت تاکتیکی و تنها برای فریب افکار عمومی برمی‌شمارند. بهانه این‌که اقدام آمریکا  با داعش به دلیل حمله به اقلیت مسیحی توسط این گروهک بوده، قابل پذیرش نخواهد بود. با توجه به این‌که برخورد داعش با مسیحیان از همان ابتدای اشغال موصل شروع شده بود بنابراین تأخیر غیرقابل توجیه بین زمان اشغال موصل تا زمان حمله آمریکا را نمی‌توان با این موضوع توجیه نمود.

ü     برخی نیز معتقدند که این حمله هشداری به این گروهک برای خارج نشدن از توافقات و دستورات آمریکا می‌باشد. دلیل حمایت آمریکا از این گروه، حرکت در راستای مسیر و نقشه راه ترسیم‌شده از سوی آمریکا می‌باشد که مهم‌ترین آنها تقابل با محور مقاومت در سوریه و مبارزه با آنچه هلال شیعی نامیده شد بوده است و داعش باید در نظر داشته باشد هر حرکتی بیرون از این قاعده با تنبیه و مجازات توأم خواهد بود. به مخاطره انداختن منافع آمریکا در شمال عراق، موضوعی نیست که برای آمریکا قابل پذیرش باشد.

ü     با توجه به اخباری که در خصوص راه‌اندازی این گروهک توسط آمریکا منتشر شده است و از سوی دیگر عدم تحقق راهبردهای اساسی این گروهک و نیز ضرباتی که از ارتش عراق، سوریه، لبنان و حزب ا... دریافت کرده‌اند و مخالفت افکار عمومی و...، برخی معتقدند آمریکا به این نتیجه رسیده که گروهک داعش به پایان خط رسیده و امکان ادامه حیات ندارد؛ لذا آمریکا در حال زمینه‌سازی برای حذف این گروهک می‌باشد تا علاوه بر پاک‌سازی اذهان در خصوص حمایت‌هایی که آمریکا از این گروهک به عمل آورده است، به عنوان منجی بتواند حضور نظامی خود در عراق را تثبیت کرده و گسترش دهد.

فارغ از این تحلیل‌ها و صرف‌نظر از علت و نیز شدت و چگونگی مقابله آمریکا با گروه داعش در عراق، این حرکت و اقدام آمریکا می‌تواند سرمنشأ حوادث آتی باشد از جمله:

1-دولتمردان آمریکایی برای پاسخ به افکار عمومی دچار مشکل خواهند شد که چگونه می‌توان گروهی را که در سوریه حمایت کرده و تسلیحات به آنها می‌دهند، گروه آزادی‌خواه بنامند و در همان حال آن گروه را در عراق مورد تهاجم قرار دهند. آمریکا مجبور خواهد بود که این دوگانگی را مرتفع سازد و یک موضع واحد در قبال این گروهک تروریستی اتخاذ نماید. این موضع واحد قطعاً نمی‌تواند همانند گذشته، حمایت بی‌قید و شرط از این گروهک باشد و همین عدم امکان جانبداری مطابق گذشته از این گروهک می‌تواند در تضعیف گروهک داعش از یک‌سو و در مقابل قرار گرفتن گروهک داعش با آمریکا تأثیرگذار باشد.

2- داعش و برخی افراد طرفدار این گروهک که تاکنون به هر دلیل با توجه به حمایت‌های مالی و نظامی آمریکا از این گروه، منافع آمریکا را تأمین می‌کردند، با توجه به حوادث اخیر سعی در انتقام‌گیری و یا ضربه زدن به منافع آمریکا جهت هزینه‌بر ساختن تغییر موضع آمریکا نسبت به این گروهک خواهند نمود. این مسئله می‌تواند برخی اقدامات تروریستی محدود و هشداردهنده علیه منافع و اماکن غرب باشد. این مسئله می‌تواند آغاز موجی از اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا باشد. موضوعی که از همان ابتدای حمایت نظام سلطه و آمریکا از این گروهک‌ها، به عنوان یک هشدار توسط نهادهای اطلاعاتی و نیز تحلیل گران مطرح می‌شد لیکن توجهی به آن نمی‌شد.

3-شروع اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا می‌تواند باعث ایجاد یک فضای امنیتی مشابه وضعیت بعد از حمله به برج‌های دوقلو در آمریکا گردد و اصولاً شاید یکی از دلایل اقدام اخیر آمریکا، زمینه‌سازی برای این مسئله باشد. نباید فراموش کرد که اکنون آمریکا و نظام سلطه با جنبش 99 درصد و نیز رکود اقتصادی مواجه هستند و در بسیاری از کشورهای غربی، مخالفان جنگ غزه و جنایات رژیم صهیونیستی، هرروزه دست به تظاهرات می‌زنند. در منطقه نیز رژیم صهیونیستی برای فرار از باتلاقی که در آن گرفتار شده است، به دنبال مستمسکی می‌گردد و این مستمسک می‌تواند شروع دور جدید اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا (توسط تروریست‌ها یا سازمان‌های اطلاعاتی نظام سلطه) باشد. نباید فراموش کرد که در ایام اخیر برخی تحرکات توسط افرادی با ظاهر گروه‌های تکفیری و با در دست داشتن پرچم داعش در کشورهای اروپایی انجام شد که بعید نیست برخی از این تجمعات توسط سازمان‌های اطلاعاتی و برای زمینه‌سازی اقدامات تروریستی آتی صورت گرفته باشد.

  • ali akbari

این مطلب با عنوان " مزیتهای تسلیح کرانه باختری / کدام سلاح ها  اولویت  دارند " در تاریخ 5 مرداد 1393 در خبرگزاری فارس  منتشر شده است.

تعداد شهرک‌های صهیونیست نشین و نظامی رژیم صهیونیستی  در پایان سال 2013 در کرانه باختری به 482 عدد رسیده است و جمعیت شهرک‌نشینان صهیونیست  در کرانه باختری در پایان سال 2012 بالغ بر 563 هزار نفر بوده است. از مجموع چهار و نیم میلیون فلسطینی ساکن سرزمین‌های اشغالی، کرانه باختری و غزه تا اواخر سال 2013 میلادی، دو میلیون و هشتصد هزار نفر در کرانه باختری و یک میلیون و هفتصد هزار نفر در نوار غزه هستند.
 برابر توافق صورت گرفته در قاهره که به «اسلو ـ 2» معروف است، کرانه باختری و نوار غزه به سه بخش «الف»، «ب» و «ج» تقسیم شد. منطقه «الف» تحت حاکمیت کامل حکومت خودگردان قرار گرفت و منطقه «ب» از نظر امنیتی زیر نظر رژیم صهیونیستی باقی ماند اما امور غیرنظامی و غیرامنیتی آن در اختیار حکومت خودگردان گذاشته شد. منطقه «ج» شامل آن دسته از شهرهای کرانه باختری می‌شود که به لحاظ اداری و امنیتی زیر نظر رژیم صهیونیستی باقی می‌مانند. حدود 60 درصد وسعت کرانه باختری به‌عنوان منطقه ج و در اختیار صهیونیست‌ها می‌باشد.
 آنچه می‌تواند به‌عنوان یک نقطه قوت در مقایسه کرانه باختری با نوار غزه مورد توجه قرار گیرد، وسعت این منطقه است. برخلاف نوار غزه که در یک محدوده تقریباً 360 کیلومترمربعی و با دسترسی محدود دارای مشکلات خاص خود است، کرانه باختری وسعتی نزدیک به 6 هزار کیلومترمربع دارد که می‌تواند توان رژیم صهیونیستی را برای کنترل آن با مشکل و محدودیت مواجه سازد و از سویی برگ برنده‌ای برای مبارزان فلسطینی برای استفاده مؤثر از عنصر زمین می‌باشد. ضمن اینکه جمعیت فلسطینیان در این منطقه بیش از نوار غزه است.
 با این وصف یکی از فرصت‌های موجود در کرانه باختری برای گرفتن تلفات از نیروهای اشغالگر، وجود نیروهای نظامی و امنیتی رژیم صهیونیستی در این منطقه است. به‌عبارت‌دیگر برخلاف نوار غزه که نیروهای مقاومت به دلیل خروج اشغالگران از این منطقه توانسته‌اند به تجهیز و تقویت خود در حوزه نظامی و موشکی اقدام نمایند، لیکن به‌هرحال به دلیل عدم دسترسی مستقیم به اشغالگران، امکان تلفات گرفتن از صهیونیست‌ها مهیا نیست و نیروهای مقاومت برای ضربه زدن به صهیونیست‌ها متکی به توان موشکی یا برنامه‌ریزی برای نفوذ به مناطق خارج از باریکه غزه می‌باشند؛ لیکن همان‌طور که ذکر شد این محدودیت برای کرانه باختری وجود ندارد. به‌عبارت‌دیگر در حال حاضر در کرانه باختری با سلاح‌هایی چون آر پی چی و تله‌های انفجاری می‌توان گشت‌های نظامیان صهیونیست و با سلاح سبک و تک‌تیرانداز می‌توان نظامیان صهیونیست را هدف قرارداد.
 از سوی دیگر وضعیت کرانه باختری و مناطق صهیونیست نشین به‌گونه‌ای است که در برخی مناطق فاصله مناطق فلسطینی نشین با شهرک‌های صهیونیستی از چند صد متر تجاوز نمی‌کند و این امکانی برای سلب امنیت از مناطق صهیونیست نشین است. به‌عبارت‌دیگر در اینجا حتی نیازی به موشک‌های کوتاه برد هم نیست و با خمپاره اندازهای 60 mm نیز می‌توان اماکن نظامی و امنیتی صهیونیستی را هدف قرارداد.
 با این وصف در خصوص مسلح ساختن کرانه باختری می‌توان اظهار داشت گام اول ارسال سلاح‌های انفرادی و سبک و تله‌های انفجاری است و در خصوص آموزش نیز اولویت اول تربیت تک‌تیرانداز است.
 این اقدامات در کوتاه‌مدت می‌تواند رژیم صهیونیستی را با چالش و بحران امنیتی مواجه سازد و در صورت تداوم و دقت در اجرا، باعث تحمیل تلفات سنگین به این رژیم گردد. این موضوع باعث خواهد شد رژیم صهیونیستی همانند جنوب لبنان و نوار غزه در کیفیت و نوع حضور عناصر نظامی خود در این منطقه بازنگری و تجدیدنظر نماید. در این صورت امکان گسترش مسلح سازی کرانه باختری از لحاظ کیفیت و کمیت سلاح‌های ارسالی میسر خواهد شد. اگر ارسال تجهیزات به نوار غزه تنها متکی به گذرگاه رفح و تونل‌های زیرزمینی این منطقه باشد، با توجه به مرز طولانی کرانه باختری با کشور اردن، این مجهز سازی می‌تواند خیلی راحت‌تر صورت پذیرد و با توجه به امکان ساخت بسیاری تجهیزات موشکی و... در داخل این منطقه، حتی نیازی به ارسال تجهیزات نیز وجود نخواهد داشت و فلسطینیان این امکان را خواهند داشت که خودشان نسبت به ساخت این سلاح‌ها و تجهیزات اقدام نمایند.
 تصور این موضوع برای رژیم صهیونیستی که در جنگ آینده، مبارزان فلسطینی برای هدف قراردادن مناطقی در شمال سرزمین‌های اشغالی، به‌جای موشک‌هایی با برد بیش از 150 کیلومتر برای شلیک از نوار غزه، با موشک‌هایی با برد کمتر از پنجاه کیلومتر قادر به هدف قراردادن تمام نقاط راهبردی این رژیم و با موشک‌هایی با برد کمتر از 10 کیلومتر قادر به ناامن کردن فرودگاه بن گورین باشند، کابوسی دردناک است و این تصور زمانی که موضوع تهاجم زمینی در دستور کار قرار گیرد، ویران‌کننده خواهد بود. تصور این‌که ماشین نظامی صهیونیستی در دو جبهه دور از هم و با عرض زیاد بخواهد درگیر شود، برای رژیمی که در نبرد زمینی در باریکه غزه و یا جنوب لبنان با دادن تلفات سنگین و با افتضاح، مجبور به عقب‌نشینی شده است، قطعاً خوشایند نخواهد بود.
 نظرسنجی‌های اخیر نشان داده که بیش از 85 درصد ساکنان کرانه باختری با مقاومت علیه صهیونیست‌ها موافقت دارند و سابقه درگیری و تظاهرات مردم و به‌خصوص جوانان کرانه باختری با نظامیان صهیونیست نشان داده که آمادگی لازم برای شروع عملیات مسلحانه علیه صهیونیست‌ها در کرانه باختری فراهم است. آنچه لازم است در دستور کار قرار گیرد، به فعلیت رساندن این توانایی است. اقدامی که بخشی از آن سخت‌افزاری و با رساندن سلاح و تجهیزات و بخش دیگر نرم‌افزاری  و با دادن روحیه و تهییج جوانان غیور فلسطینی و ارائه آموزش‌های نظامی به ایشان فراهم خواهد شد.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 31 تیرماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است

وضعیت امروز (23 مرداد 1393 )موید این است که تحلیل فوق دارای صحت بوده است .

یکی از سؤالات مطروحه در خصوص تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به نوار غزه، بازه زمانی این نبرد می‌باشد. به عبارت دیگر این جنگ، چند روزه خواهد بود؟ روند حرکت ارتش رژیم صهیونیستی که ادعای قوی‌ترین ارتش غرب آسیا و یکی از پنج قدرت برتر نظامی جهان را مطرح می‌سازد، بیانگر سیر قهقرایی این ارتش است. خروج از جنوب لبنان، شکست در جنگ سی و سه روزه، شکست در جنگ بیست و دو روزه و شکست در جنگ هشت روزه بخشی از شکست‌های ماشین جنگی رژیم صهیونیستی است و این‌ها در کنار شکست‌های اطلاعاتی و عملیاتی رژیم صهیونیستی زنگ خطری برای این رژیم محسوب می‌گردید. در واقع یکی از مؤلفه‌های قدرت ارتش این رژیم، باور به شکست‌ناپذیری آن بوده است. افسانه‌ای که شکست‌هایی که ذکر شد، آن را باطل ساخته بود.

در ارزیابی تجاوز اخیر باید اذعان داشت، رژیم صهیونیستی علاوه بر قساوت و وحشی‌گری بیشتر در کشتار غیر نظامیان و استفاده از تسلیحات ممنوعه و غیر متعارف، تلفات گسترده‌ای نیز دریافت کرده است و به نظر می‌رسد حتی تلاش برای مخفی‌سازی تلفات نیز نتوانسته است بیشتر بودن تلفات این نبرد در مقایسه با نبردهای گذشته این رژیم را بپوشاند. با این حال سوال اینجاست که چرا با وجود بالابودن تلفات رژیم صهیونیستی، گسترده‌تر بودن حجم آتش نیروهای مقاومت و شلیک موشک به شهرها، در عمق سرزمین‌های اشغالی و... رژیم صهیونیستی اصرار بر ادامه نبرد دارد؟

برای این سؤال می‌توان با توجه به اطلاعاتی که تحلیل گران دارند، پاسخ‌های مختلفی را ارایه نمود؛ لیکن نگارنده اعتقاد دارد یکی از دلایل عمده‌ای که مانع از پایان نبرد شده است، تلاش این رژیم برای طولانی کردن این نبرد به بازه زمانی بیش از جنگ‌های چند سال اخیر می‌باشد. یعنی رژیم صهیونیستی این مسئله را پذیرفته که حتی به قیمت بالابودن تلفات، جنگ را طولانی‌تر از نبرد سی و سه روزه نماید.

تحلیل این رژیم بر این است که با توجه به محاصره نوار غزه و عدم امکان پشتیبانی مناسب از نیروهای مقاومت و از سوی دیگر تحمیل تلفات و خسارت به این نیروها که با حملات بیشتر نیروهای صهیونیستی حاصل خواهد شد، توان مقاومت تحلیل خواهد رفت و گسترش دامنه زمانی و مکانی نبرد، بیش از نیروهای مقاومت، به نفع رژیم صهیونیستی خواهد بود. به عبارت دیگر اگر جنگ طولانی شود، طرف مغلوب، جبهه مقاومت خواهد بود و رژیم صهیونیستی به ازای تحمل و پذیرش تلفات نیروی انسانی (که در هر جنگی وجود دارد) علاوه بر از بین بردن نیروی مقاومت در نوار غزه و برطرف ساختن مهم‌ترین چالش امنیتی و نظامی این رژیم خواهد توانست اسطوره شکست ناپذیری خود را، بازسازی نماید و این مسئله دستاوردی بزرگ برای این رژیم بوده و تهدیدهای آتی علیه این رژیم را برطرف خواهد ساخت. این پیروزی به عنوان سرآغاز شروع پیروزی‌های آتی این رژیم می‌تواند ارزیابی گردد و قطعاً رژیم صهیونیستی تحمل تلفات به قیمت این پیروزی بزرگ را قابل قبول ارزیابی می‌نماید.

البته این سناریویی است که این رژیم نوشته است. جبهه مقاومت این بار کف خواسته‌های خود را بالاتر از گذشته و شروط اعلامی برای قبول آتش بس را در مرحله‌ای سخت و تحقیرآمیز برای رژیم صهیونیستی قرار داده است. علاوه بر آن جبهه مقاومت نشان داده که این بار گزینه‌های غافلگیرکننده‌تری نسبت به نبرد قبلی در دست دارد. استفاده از کماندوهای دریایی، پهپادهای شناسایی و دارایی قابلیت شلیک موشک‌هایی که به عنوان موشک هدایت شونده می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند، موشک‌هایی با قدرت و دقت بیشتر و ... تنها گوشه‌ای از توان جبهه مقاومت است که آشکار شده و قطعاً در ادامه این نبرد باید شاهد رونمایی از موارد دیگری از قدرت نمایی این رزمندگان باشیم.

به نظر می‌رسد علی‌رغم تلاش رژیم صهیونیستی برای کسب موفقیت در این نبرد، این بار نیز شاهد شکست خفت‌بار دیگری از سوی این رژیم باشیم. شکستی که می‌تواند به عنوان شلیک تیری به قلب این رژیم و شروعی برای از پای افتادن این حکومت غاصب و نژادپرست باشد؛ حکومتی که صدای آوار شدن پایه‌های آن به گوش می‌رسد.

  • ali akbari
این مطلب در تاریخ 22 خرداد ماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .
از آغاز بحران سوریه، برخی حکومت‌های منطقه و برخی حکومت‌های فرامنطقه‌ای اقدام به حمایت از تروریست‌های مخالف دولت سوریه نموده و با ارسال منابع مالی و تجهیزاتی و آموزش این تروریست‌ها ، به گمان خود در  جهت ساقط کردن دولت قانونی بشار اسد تلاش می‌کردند. این حمایت به قدری آشکار صورت می‌پذیرفت که تروریست‌ها در برخی از این کشورها دارای  پادگان‌های آموزشی و لجستیکی بوده و با اسکورت و خط آزاد این کشورها، بدون هیچ ممانعتی از مرز گذشته و وارد سوریه می‌شدند و در صورت جراحت، در بیمارستان‌های همین کشورها مداوا می‌گشتند. با این حال تمام این حمایت‌ها نتوانست خللی در عزم و اراده ملت مقاوم سوریه و ارتش این کشور ایجاد کند و کشورهای توطئه‌گر علیه نظام سوریه اکنون دریافته‌اند که توان سرنگونی حکومت قانونی این کشور را ندارند.

لیکن بحران دیگری برای کشورهای حامی تروریست‌ها ایجاد شده است. در همان زمان که این دولت‌ها مشغول حمایت از تروریست‌ها بودند ، تحلیلگران بسیاری با اشاره به نمونه طالبان که توسط آمریکا و پاکستان و برخی دیگر کشورها در افغانستان ایجاد و بعد باعث ناامنی برای این کشورها گردید ، هشدار می‌دادند که تکرار این فرآیند در حمایت از تروریست‌ها در سوریه، باعث گسترش ناامنی در منطقه و جهان شده و دامن حامیان تروریست‌ها را خواهد گرفت. اکنون به وضوح می‌توان این موضوع را مشاهده کرد. کشورهای غربی نگران موج بازگشت تروریست‌ها به کشورهای خود بوده و با وضع قوانین و مقرراتی به دنبال لغو تابعیت این تروریست‌های چشم آبی هستند و دیگر کشورهای حامی نیز وضعیتی مشابه دارند. در این میان ترکیه بیشترین ضرر را دریافت نموده است.  از یک سو حمایت این کشور از تروریست‌ها باعث اختلاف داخلی در این کشور و برخی آشوب‌ها گردید و ارتباط این کشور با ایران و عراق را با مشکل مواجه ساخت و از سوی دیگر اکنون این دست‌پرورده‌های تروریست، بلای جان ترکیه شده‌اند. حمله به کنسولگری ترکیه در موصل عراق  و گروگان گیری کارکنان کنسولگری ، ترکیه را با چالشی سخت مواجه ساخته است. لغو سفر وزیر امور خارجه این کشور به آمریکا، درخواست از جامعه جهانی و سازمان ملل و ناتو برای دخالت در این ماجرا تنها بخشی از تاوان و هزینه‌ای است که ترکیه برای حمایت از این تروریست‌ها پرداخت می‌کند و قطعاً اگر این کشور نتواند به نحو مناسبی این بحران را پشت سر بگذارد باید شاهد موج نارضایتی در داخل ترکیه و  استعفای متصدیان و مسئولان ترک باشیم.

ترکیه از یک سو به خاطر غلظت و تندی شعارهایی که علیه سوریه مطرح کرده بود ، بازگشتن از این شعارها را نوعی تحقیر و شکست ارزیابی می‌کند و از سوی دیگر اگر بخواهد همچنان بر حمایت از تروریست‌ها ادامه دهد، باید منتظر عواقب سخت‌تر این موضوع در آینده باشد. به نظر می‌رسد ترکیه باید این انتخاب سخت را انجام دهد  که ضمن دست کشیدن از حمایت  تروریست‌ها، برخی مشکلات و ناامنی‌های محدود و مقطعی به واسطه این چرخش راهبرد را  بپذیرد و با تروریست‌هایی که در عراق و سوریه با عناوین مختلفی از قبیل القاعده، داعش ، ارتش آزاد و… فعالیت دارند ، مبارزه کرده و به نابودی و حذف ایشان کمک کند و یا این که با ادامه حمایت از این تروریست‌ها،  ناامنی‌های مستمر ،  طولانی و گسترده‌تر که امکان مهار آن نیز فراهم نخواهد شد  را بپذیرد. در چنین شرایطی هر انسان عاقلی ، گزینه  اول را انتخاب می‌کند حتی اگر این انتخاب همراه با عقب گرد از مسیر قبلی باشد.

البته این موضوعی است که اکنون دامن ترکیه را گرفته است و  قطعاً در آینده نزدیک در صورت عدم مهار این تروریست‌ها، دامن دیگر کشورها از جمله عربستان و… را نیز خواهد گرفت چرا که «هر که باد بکارد، توفان درو خواهد کرد» غرب نیز  باید این حقیقت را بپذیرد که  تروریسم در همه شاخه‌ها و جلوه‌های آن محکوم است و نمی‌توان با بهانه‌های واهی، به گسترش تروریسم دامن زد. داعش تنها یک نمونه است. منافقین که اکنون تحت حمایت آمریکا  و اروپا به فعالیت می‌پردازند، نمونه دیگری از تروریست‌هایی هستند که غرب آن را ایجاد کرده و پرورش داده است و اکنون اخباری از همدستی این گروهک با داعش برای انتقام از مردم عراق به واسطه ضرباتی که چندی پیش از مردم عراق دریافت کرده و پادگان اشرف را از دست دادند، در محافل خبری و سیاسی مطرح است و نام بردن از تروریست‌های داعش به عنوان «انقلابیون» توسط گروهک نفاق موید این مطلب است.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 20 خردادماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

حضور معاون وزیر امور خارجه کشورمان در مراسم تحلیف رییس جمهور جدید مصر ، با تحلیل‌های متفاوتی مواجه شده است .برخی از تحلیلگران با اشاره به سابقه کشتار مردم توسط ارتش مصر پس از کودتا علیه مرسی و کنار گذاشتن منتخب مردم، این حضور را نوعی رسمیت بخشی به کودتاگران و عقب نشینی و عقب گرد ج.ا.ا از مواضع همیشگی خود دانسته و برخی نیز با  اشاره به واقعیات کنونی ، این اقدام را تدبیر منطقی بر می‌شمرند. نگارنده با اشاره به موارد ذیل ، این اقدام را البته اگر در فرآیند بعدی نیز با حکمت همراه باشد، اقدامی مناسب ارزیابی می‌نماید:

1-ژنرال السیسی یکی از نکات مورد نظر خود در برقراری ارتباط با ایران را نحوه تعامل و رفتار ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس و برطرف نمودن نگرانی‌های امنیتی در این مورد ذکر کرده بود. صرف نظر این موضوع که نگرانی السیسی تا چه حد منطقی و حتی صحیح است ، این واقعیت که ایران در پی تقویت روابط خود با کشورهای حوزه خلیج فارس است ، انکار ناپذیر است و مسئله‌ای است که  حتی در دیدار امیر کویت با رهبر معظم انقلاب ، توسط  معظم له مطرح شد و ایشان بر همگرایی بیشتر کشورهای منطقه به جای واگرایی تاکید نمودند. بنابراین غیبت  نماینده ایران می‌توانست گزینه‌ای برای جوسازی علیه ایران مبنی بر سیاست اختلاف با همسایگان باشد و حضور نماینده ایران پیامی به کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس و همسایگان مبنی بر این که ایران خواستار گسترش روابط برادرانه با همسایگان خود می‌باشد.

2-در دوره آقای مرسی، علی رغم تلاش ایران بر برقراری ارتباط با این کشور ، متأسفانه منتخبین مردم مصر با پشت پا زدن به آرمان‌های مردم ، فریب وعده‌های آمریکا  را خورده و حتی بر روابط با رژیم صهیونیستی تاکید ورزیدند. به افراط گرایی دامن زده و از تروریست‌هایی که علیه دولت قانونی بشار اسد در سوریه می‌جنگیدند ، حمایت نمودند. بنابراین دولت جناب آقای مرسی نه تنها همگرایی با ایران نداشت بلکه سعی در تشدید ایران هراسی و شیعه هراسی در مصر و منطقه نمود. متأسفانه این وضعیت با کشته شدن برخی از شیعیان مصر همراه گردید. وضعیت ایران هراسی و شیعه هراسی به گونه‌ای شده که برخی جریانات تکفیری در مصر حتی بر محاکمه قراء مصری که به ایران سفر کرده‌اند تاکید می‌ورزند. مطمئناً ایران هیچ تمایلی به تقویت جریانات تکفیری در منطقه ندارد. دعوت از رییس جمهور کشورمان  و گفتگوی آقای السیسی با نماینده  اعزامی ایران ، حداقل، بیانگر  مخالفت عملی السیسی با تکفیر شیعیان است و خود می‌تواند یک نکته مثبت قلمداد شود.نکته دیگر این که مسئولان قبلی این کشور ، برای برقراری ارتباط با ایران، موضوعاتی چون تغییر نام یک خیابان تهران و.. را نیز به عنوان پیش شرط مطرح می‌ساختند ، لیکن دعوت رسمی از رییس جمهور کشورمان می‌تواند نوعی عقب نشینی تلویحی از چنین مواردی باشد و نباید از سوی ایران نادیده انگاشته شود.

3-بعد از کودتای السیسی ، مخالفت‌هایی با این اقدام صورت گرفت و حتی مردم معترض توسط ارتش این کشور مورد کشتار قرار گرفتند و قطعاً این کشتار و کودتا  قابل گذشت و بخشش نیست . لیکن آیا برقراری و سرکار آمدن  یک دولت با رای حداقلی که  حمایت بخشی از نخبگان و سیاسیون مصر را با خود همراه ساخته  است گزینه مطلوب است و یا این که ادامه کشتار و  جنگ داخلی در کشور مصر ؟ اگر بر اساس پیشنهاد نخبگان و دلسوزان به مردم مصر مبنی بر اتخاذ راهی برای جلوگیری از کشتار ، این مسیر حداقلی طراحی شده باشد، آیا این مسیر بهتر از مسیر کشتار نیست؟قطعاً این تصور که آقای مرسی مجدداً بر سرکار آید و کودتاگران قدرت را واگذار نمایند ، غیر منطقی است به ویژه آن که آقای  مرسی نیز نتوانست خواسته‌های رای دهندگان را برآورده سازد و به آرمان آن‌ها خیانت کرد و در حال حاضر همان جمعیت رای دهندگان به او نیز متفرق هستند .

4-ژنرال السیسی هرچند با کودتا بر سر کار آمد و منتخب مردم را برکنار نمود لیکن بر این باور رسیده است که امکان بازگشت به دوران دیکتاتوری سابق وجود ندارد لذا سعی کرد با وجهه‌ی مردمی و دموکراتیک به ادامه کار خود بدهد و بر همین اساس  اقدام به برگزاری یک انتخابات و با حضور دیگر نامزدها نمود. هر چند ممکن است این انتخابات واقعاً مردمی و آزاد نبوده و مهندسی شده بوده باشد ، لیکن نفس قبول این حقیقت که مصر دوره جدیدی را آغاز کرده و دیگر دیکتاتوری به شکل سابق  در آن پذیرفته نیست ، نکته قابل تأملی است .

5-ایران در قبال دعوت رسمی دولت مصر از رییس جمهور کشورمان، در سطح معاون وزیر، نماینده اعزام نمود . این بدان معنی است که علاوه بر این که ایران به طور کامل موافق فرآیند طی شده در مصر نیست لیکن نگاه به آینده دارد و امیدوار است شرایط به گونه‌ای رقم بخورد که خواست مردم مصر محقق شده و این کشور روی آرامش را ببیند. قطعاً اگر ایران تمایلی به برقراری آشتی در مصر داشته باشد ، برای رایزنی‌های آینده، باید یک ارتباط حداقلی را در این مرحله ایجاد می‌نمود.یکی از مسایل مورد توجه ایران، برقراری تعامل با جامعه نخبگان  مصر بوده است متأسفانه در دولت  مبارک این ارتباط تقریباً قطع بود و بعد از دولت مبارک نیز  این امر به نحو مطلوب محقق نشد . ایران تمایل ندارد که این ارتباط به طور کامل مشابه دوران مبارک ، مجدداً قطع گردد. ایران تمایل دارد به جای دفتر حافظ منافع در کشور مصر با جمعیتی مسلمان و دارای فرهنگ کهن و تأثیر گذار در جهان عرب، سفارتخانه و سفیر داشته باشد و تعاملات و مراودات فرهنگی بین  نخبگان  و مردم دو کشور گسترش یابد. نباید از خاطر به دور داشت که بخشی از تلاش تکفیری‌ها در مصر ، زدودن فرهنگ «دوستی و محبت به  اهل بیت »در این کشور است.

مصر آبستن حوادث است و ادامه ناامنی و جنگ داخلی در این کشور بهره‌ای برای مردم و جهان اسلام ندارد و در چنین شرایطی، پذیرش مطلوب حداقلی و تلاش جهت رساندن این مطلوب به سطوح بالاتر ، گزینه‌ای است که ظاهراً توسط دولت ج.ا.ا پذیرفته شده است . نباید فراموش کرد که با توجه به روند کنونی در مصر ، این آخرین انتخابات نخواهد بود و مردم مصر می‌توانند با توجه به تجربه‌ای که طی مدت اخیر کسب نموده‌اند به گزینه‌های مطلوب‌تر در آینده این کشور امید داشته باشند ضمن این که آقای السیسی نیز در داخل کشور با چالش‌های فراوانی مواجه است که باید منتظر بود  آیا این دولت توانایی مهار این چالش‌ها را دارد  یا خیر؟

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 29 اردیبهشت 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

نشست مذاکرات توافق در مورد گام نهایی ایران و 1+5 به نتیجه نرسیده و طرفین خردادماه را برای نشست مشترک آتی، در نظر گرفته‌اند. بر اساس اخبار منتشره یکی از موارد اختلافی در این نشست، پروژه آب سنگین اراک بوده است و طرف غربی، اصرار داشته است که به هیچ عنوان موافق نیست که این راکتور به عنوان یک راکتور آب سنگین  به کار خود ادامه دهد. این در حالی است که جناب آقای صالحی و نیز دیگر مسئولان محترم دولتی اعلام کرده‌اند ایران آمادگی دارد تا جهت رفع نگرانی‌ها در مورد این پروژه، نسبت به بازطراحی راکتور اراک و انجام تغییرات در این پروژه که به کاهش میزان و سطح پلوتونیوم تولید شده در این راکتور منجر شود، اقدام نماید.

  بر این اساس و با توجه به نظر طرف غربی، حتی در صورتی که ایران بخواهد با تغییر در طراحی، میزان و سطح تولید پلوتونیوم در این راکتور را کاهش دهد، بازهم خواست طرف غربی انجام نشده و نگرانی آنها و در واقع بهانه‌تراشی آنها ادامه خواهد داشت. با این وضعیت باید از مسئولین مربوطه پرسید چرا باید کشور هزینه‌ای را بپذیرد که تغییری در نتیجه ندارد؟

در واقع بازطراحی راکتور اراک از نظر زمانی باعث خواهد شد که برابر نظر کارشناسان، چندین سال تاخیر در افتتاح این پروژه ایجاد شود و از نظر مالی نیز هزینه‌های گزافی برای این امر صرف شود و در آخر نیز همچنان بهانه‌ای که طرف غربی مطرح ساخته بود، باقی است. آیا هیچ عقل سلیم و انسان باسوادی چنین امری را می‌پذیرد؟ بنابراین بهتر آن است که به جای تغییر در طراحی راکتور، نسبت به تکمیل و راه‌اندازی پروژه‌ای که به گفته مسئولین سابق سازمان انرژی اتمی در آستانه تکمیل و افتتاح بوده است، اقدام کنند و طی  نامه‌ای به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی از آنها بخواهند اگر در خصوص انحراف ایران در مورد استفاده  غیر متعارف از پلوتونیوم این راکتور – که بر اساس نظر کارشناسان مناسب برای سلاح هسته‌ای نیز نمی‌باشد- نگران هستند، نسبت به معرفی و استقرار بازرسان در این مجموعه اقدام نماید

- See more at: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930229000303#sthash.IzrsC7G7.dpuf

نشست مذاکرات توافق در مورد گام نهایی ایران و 1+5 به نتیجه نرسیده و طرفین خردادماه را برای نشست مشترک آتی، در نظر گرفته اند. بر اساس اخبار منتشره یکی از موارد اختلافی در این نشست ، پروژه آب سنگین اراک بوده است و طرف غربی، اصرار داشته است که به هیچ عنوان موافق نیست که این راکتور به عنوان یک راکتور آب سنگین  به کار خود ادامه دهد .این در حالی است که جناب آقای صالحی و نیز دیگر مسئولان محترم دولتی اعلام کرده اند ایران آمادگی دارد تا جهت رفع نگرانی ها! در مورد این پروژه ، نسبت به بازطراحی راکتور اراک و انجام تغییرات در این پروژه که به کاهش میزان و سطح پلوتونیوم تولید شده در این راکتور منجر شود، اقدام نماید.

  بر این اساس  و با توجه به نظر طرف غربی، حتی در صورتی که ایران بخواهد با تغییر در طراحی ، میزان و سطح تولید پلوتونیوم در این راکتور را کاهش دهد، بازهم خواست طرف غربی انجام نشده و نگرانی آنها و در واقع بهانه تراشی آنها ادامه خواهد داشت . با این وضعیت باید از مسئولین مربوطه پرسید چرا باید کشور هزینه ای را بپذیرد که تغییری در نتیجه ندارد؟ در واقع بازطراحی راکتور اراک از نظر زمانی باعث خواهد شد که برابر نظر کارشناسان، چندین سال تاخیر در افتتاح این پروژه ایجاد شود و از نظر مالی نیز هزینه های گزافی برای این امر صرف شود و در آخر نیز همچنان بهانه ای که طرف غربی مطرح ساخته بود ، باقی است . آیا هیچ عقل سلیم و انسان باسوادی چنین امری را می پذیرد؟ بنابراین بهتر آن است که ج.ا.ا  به جای تغییر در طراحی راکتور، نسبت به تکمیل و راه اندازی پروژه ای که به گفته مسئولین سابق سازمان انرژی اتمی در آستانه تکمیل و افتتاح  بوده است اقدام کرده و طی     نامه ای به  آژانس بین المللی انرژی اتمی از آنها بخواهد اگر در خصوص انحراف ایران در مورد استفاده غیر متعارف از پلوتونیوم این راکتور – که بر اساس نظر کارشناسان مناسب برای سلاح هسته ای نیز نمی باشد- نگران هستند، نسبت به معرفی و استقرار بازرسان در این مجموعه اقدام نماید.

  • ali akbari

این مطلب با اندکی تغییر در تاریخ 28 فروردین 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است

معمولا متخصصین دانش آینده پژوهی و آینده نگاری ، زمانی که قصد تشریح وضعیت  آینده  را داشته باشند  دسته بندی سه گانه ذیل را مطرح می سازند :

آینده های ممکن : آینده ای که امکان وقوع آن وجود دارد بدون این که به آن ضریبی برای وقوع یا عدم وقوع  بدهیم. و از آینده های باورکردنی به عنوان زیر بخش این دسته نام برده می شود.

آینده های محتمل : آینده هایی که به نظر صاحب نظران ،امکان وقوع آن بیشتر از دیگر آینده های باورکردنی باشد.

آینده مطلوب : آینده ای که تحقق آن برای بازیگری که مشغول آینده نگاری است ، بهترین حالت از آینده خواهد بود.

دولتها بر همین اساس با استفاده از تلفیق اطلاعات استراتژیک و راهبردی و بررسی روندهای مختلف ( از قبیل روند جمعیت، روند دانش و فناوری ، روند زیست محیط،روند اقتصاد و...) سعی می کنند نقاطی که می توانند ضمن تاثیر گذاری بر این روندها به صورت ملایم و آرام و بطئی و یا با ترتیب دادن یک رخداد و حادثه و به صورت نقطه عطف  و جهشی و سریع ، حرکت روند را به سمت مطلوب خود، منحرف سازند، شناسایی کرده و اقدامات لازم برای این تغییر مسیر روند موجود به روند مطلوب را عملیاتی سازند.  

با این مقدمه کوتاه ، مناسب است به بحران اوکراین ،از منظر روسیه به عنوان یک بازیگر که تمایل دارد روندهای موجود را به سمت آینده مطلوب خود منحرف ساخته و سوق دهد ،  دقت دوباره ای کنیم.

آنچه که در ظاهر و در ابتدای وقوع بحران خود را نشان می داد  پیروزی غرب و آمریکا در نزدیک سازی خود به مرزهای روسیه و گسترش ناتو، محدودسازی روسیه به دسترسی آسان به  مناطق دریایی و آبهای آزاد  ، به گوشه رینگ بردن روسیه و تلاش جهت ناک اوت کردن روسیه بود.اما در زمانی که غرب و آمریکا مست و مغرور از این به ظاهر پیروزیها در انتظار تسلیم و یا خودکشی روسیه بود، روسها که اتفاقا در ورزش کشتی  نیز مهارت بالایی دارند ، از فن بدل استفاده کرده و صحنه را دگرگون ساختند. یعنی یک رخداد،  اتفاق و حادثه که غربیها در برآیندها و بررسیهای خود ، احتمال آن را نداده و یا حداقل با این سرعت و نحوه انجام، آن را پیش بینی نکرده بودند ، روند موجود که مطابق خواست غرب بود را تغییر داد  و آن را به روند مطلوب برای روسیه تبدیل نمود.

غربیها تصور می کردند با تسخیر دژ اوکراین که یکبار دیگر در انقلاب مخملی آن را تصرف کرده بودند ، توانسته اند خود را به مرزهای روسیه برسانند و این بار با تجربه ای که از انقلاب مخملین کسب کرده بودند، علاوه بر نمادهای به ظاهر مردمی و دموکراتیک ، خشونت و ارعاب و ایجاد  ترس را نیز چاشنی حرکت خود نمودند تا هزینه مخالفت برای آن بخش از مردم اوکراین که  مخالف غرب هستند را بالا برده و به مانند  شرایط  حکومت نظامی ( البته غیر رسمی و اعلام نشده ) کسی جرات اعلام مخالفت را نداشته باشد و به این ترتیب بتوانند دولت دست نشانده خود را در اوکراین مستقر و تثبیت نمایند . این موضوع در جریان ایجاد جوخه های مرگ و میلیشیای نظامی علیه ارکان دولت قانونی اوکراین خود را نشان داد به گونه ای که تلفیق فضای به ظاهر مردمی و تظاهرات و تحصنها و فضای تروریستی مخفی و پنهان ، توانست دولت قانونی  اوکراین را به زیر کشیده و سرنگون نماید. این موفقیتی بزرگ بود  که غرب را سرمست پیروزی نمود لیکن اقدامات در واقع هوشمندانه روسیه در این ماجرا ( فارغ از موافقت یا مخالفت نگارنده با این اقدامات ) این پیروزی را بسیار شکننده نمود . روسیه در ابتدا با عنوان این که فقط دولت قانونی اوکراین را که توسط آرا عمومی مردم انتخاب شده به رسمیت می شناسد، عوامل غرب گرا را کودتاچی و غیر مشروع معرفی نمود . سپس با طرح این موضوع که مردم روس تبار درخواست حمایت از روسیه برای حفظ جان و اموال خود را دارند به دولت جدید اوکراین در خصوص تحرک و اقدام بر ضد جمعیت روس تبار هشدار داد و همزمان با اعزام گروههای نظامی ( البته با هویت غیر مشخص ) به تصرف اماکن و نقاط حساسی که در آنها جمعیت روس تبار در اکثریت بوده و روسیه نیز منافع راهبردی داشت ، اقدام نمود و همزمان تلاش کرد که در این مناطق با استفاده از راهکارهای دموکراتیک و قانونی از قبیل همه پرسی ، تجزیه و استقلال از اوکراین، خودمختاری و... را یک خواسته مردمی نمایش دهد ( که البته تا حد زیادی نیز همین طور بود.) جداسازی شبه جزیره کریمه اولین گام بود لیکن قطعا آخرین گام نخواهد بود. روسیه با توجه به نتیجه بخش بودن اقدام خود در کریمه، تلاش دارد این الگو را در بخشهای دیگر اوکراین پیاده سازی نماید که به نظر می رسد توانسته است در این بخش نیز موفق عمل نماید .  از سوی دیگر دولت کنونی اوکراین در اجرای تهدیدات خود علیه این اقدامات ، با ناتوانی مواجه است و امکان برآورد اقدام روسیه در مواجهه با این اقدامات را ندارد لذا امکان تصمیم گیری نیز برای سردمداران اوکراین فراهم نیست.بر همین اساس افراد در راس کار در اوکراین از تهدید خود مبنی بر اقدام نظامی علیه مردمی که آنها را تروریست می خواندند عقب نشینی نموده و این اقدام را به پیشنهاد جهت برگزاری همه پرسی همزمان با انتخابات آتی تغییر داد  .بنابراین چنانچه روسیه بتواند این الگو را متناسب با وضعیتهای   آینده ، به روز رسانی نماید ، خواهد توانست بخشهای دیگر را به سمت خود کشانده و حتی آن را ضمیمه خاک خود سازد؛ اقدامی که با توجه به وضعیت شهرهای شرق اوکراین ، می توان آن را مشاهده کرد. دراین حالت مرزهای ناتو و روسیه به یکدیگر خواهد رسید با این تفاوت که به جای پیشروی غرب به سمت روسیه ، این روسیه است که مرزهای خود را به سمت غرب و ناتو گسترش داده است . این اقدام می تواند حتی باعث تمایل برخی کشورهای بلوک غرب برای جدایی از این بلوک و پیوستن به بلوک  شرق جدید باشد. در مثل است که غریق سعی می کند برای نجات خود ، به  هر دستگیره ای بیاویزد. اکنون بسیاری از کشورهای غربی از لحاظ اقتصادی و حتی اجتماعی وضعیت بسیار نامطلوبی داشته و حتی ورشکسته هستند . هر  درب باغ سبزی که از ناحیه روسیه به این کشورها نمایش داده شود، محرکی برای تغییر تمایل مردم و به خصوص طبقات فقیر و پایین دست برای حرکت به سمت شرق خواهد بود. فراموش نباید کرد که روسیه برای حل مشکل اقتصادی اوکراین ( قبل از حوادث اخیر ) پیشنهاد اعطا وام چند میلیاری را مطرح ساخته بود و این برای برخی کشورها که برای مبالغ کمتر ، مجبور به پذیرش شروط سنگین و بعضا عجیب و غریب دیگران هستند ، قطعا طمع انگیز خواهد بود.

به نظر می رسد دوبازیگر مطرح این صحنه( یعنی روسیه و غرب) هر کدام تمایل دارند آینده مطلوب خود را رقم بزنند و این هنر استراتژیستهای دو طرف  است که سیاستمداران را در راستای پیشبرد اهداف راهبردی ، هدایت و راهنمایی کنند. حضور رییس سازمان جاسوسی آمریکا و برخی دیگر از سیاستمداران غربی در اوکراین در راستای تقویت غربگرایان دست نشانده در اوکراین و مقابله با اقدامات روسیه ارزیابی می شود.


 به نظر می رسد در حوادث اخیر ، بازیگر  روس ، بازی قویتری را به نمایش گذاشته  و تاکنون موفق تر بوده است. نگارنده در تحلیلی که اسفند ماه در خبرگزاری فارس منتشر شده است بحران اوکراین را «نبرد استالینگراد روسیه و آمریکا» نامگذاری و بر پیروزی روسیه تاکید کرده بود. اکنون  اما سوال بعدی این گونه مطرح است که آیا روسیه  می تواند خود را  بار دیگر به دروازه های برلین برساند؟در اوضاعی که تحلیل گران، شروع جنگ سرد جدیدی را اعلام می کنند به نظر می رسد ،هنوز کار به پایان نرسیده  و باید منتظر سوت دقیقه نود بود تا مشخص شود برنده کیست؟




  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 18 اسفند 1392 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

مناقشه آمریکا و غرب با روسیه به روزهای بحرانی خود رسیده است . پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و جهان دو قطبی، اکنون بار دیگر شاهد صف آرایی بلوک شرق و غرب با یکدیگر هستیم. پس از سال 1991 میلادی تاکنون همواره غرب تلاش کرده با یارگیری از کشورهایی که زمانی تحت سیطره کمونیسم بودند خود را به مرزهای روسیه نزدیک نماید و روسیه هر چقدر قویتر شده است، مخالفت با این موضوع را شدت بخشیده است . روسیه هنوز خود را یک امپراطوری و ابرقدرت می داند که برای افزایش قدرت خود باید سرسختانه بر موضع خود پایداری نماید. استقرار موشکهای ناتو در نزدیک مرزهای روسیه و تهدید روسیه به عکس العمل نظامی از مواردی بود که قبل از بحران اوکراین این تقابل را به وضوح عیان می ساخت.

عدم همراهی روسیه در موضوع هسته ای ایران و نیز بحران سوریه با آمریکا  که باعث شکست آمریکا در این دو مساله گردید نشان داد که روسیه از وضعیت آشفته بعد از فروپاشی شوروی رهایی یافته و اکنون با راهبردی جدید ، تلاش دارد هژمون خود را افزایش و تثبیت نماید. آمریکا که تهدید به استفاده از قدرت نظامی در سوریه نموده بود  و حتی برای این حمله مهلت و بازه زمانی معین کرده بود ، در تقابل با اتحاد ایران و روسیه مجبور شد از این تصمیم عقب نشینی نماید.در موضوع ایران نیز آمریکا نتوانسته است روسیه را با خود همراه سازد و این کشور همواره مخالفت خود با استفاده از زبان تهدید و یا تحریم را اعلام ، و دیپلماسی را تنها راه حل این مساله عنوان نموده است .

با توجه به این مسایل آمریکا تلاش نمود که  این بار خود را به مرزهای روسیه رسانده و قدرت خود را به رخ حریف بکشاند به نوعی تلافی شکست در راهبرد خود در سوریه و ایران را در زمین اوکراین از روسیه بگیرد. کودتا علیه حکومت قانونی اوکراین با رنگ و لعاب مردمی و استقرار دولتی غربزده و دست نشانده در اوکراین  می توانست این اهرم فشار را در اختیار آمریکا قرار دهد که روسیه را مجبور به همراهی خود سازد .

لیکن به نظر می رسد این راهبرد ، نه تنها باعث عقب نشینی روسیه نشد، بلکه آمریکا و غرب را درگیر بحرانی همانند نبرد استالینگراد برای هیتلر نموده است .

در هنگامه جنگ جهانی دوم ،  هیتلر سرمست از قدرت خود علاوه بر جبهه نبرد در اروپا، تلاش کرد دامنه استیلای خود را افزایش داده و برهمین راهبرد  به شوروی حمله  کرد. در این حمله علاوه بر تجهیزات و امکانات سخت افزاری ، بیش از سیصد هزار جنگجوی تحت رهبری آلمان نازی به کار گرفته شد اما نه تنها پیروزی نصیب هیتلر نشد بلکه سرمای روسیه و اتمام مهمات آلمانیها باعث شکستی تاریخی برای آلمان گردید و این شکست مقدمه ای برای شکستهای دیگر هیتلر گردید به گونه ای که صاحب نظران یکی از علل اصلی شکست هیتلر و آلمان در جنگ جهانی دوم را اشتباه راهبردی او در گسترش جنگ و حمله به شوروی بیان می دارند.

اکنون نیز همین مشابهت باعث می گردد که این تحلیل خود را به عنوان یکی از آینده های محتمل در خصوص تقابل روسیه و آمریکا در اوکراین  معرفی نماید.

آمریکا که نیروهای نظامی و تلاش دیپلماتیک خود را در حوزه های عراق ، افغانستان، پاکستان، ایران ، لبنان، سوریه و... گسترش داده بود اکنون در صحنه ای جدید با نیروی قدرتمند رودرو شده است .  عقب نشینی آمریکا در موضوع اوکراین  باعث از دست رفتن هیمنه او و مقاومت باعث از دست رفتن توان او خواهد شد که در هر دو صورت باید شکست را پذیرا باشد.اکنون آمریکا به عنوان مقروض ترین کشور جهان با مشکلات اقتصادی فراوانی مواجه است که نه تنها توان مخفی سازی آن را ندارد بلکه در داخل این کشور نیز اختلاف در این خصوص ، باعث شد که این کشور بیش از دو هفته تعطیل شود.اروپا نیز درگیر بحران اقتصادی  بی سابقه ای است به گونه ای که برخی از کشورهای این اتحادیه عملا  ورشکسته هستند و هر روز در بسیاری از این کشورها شاهد اعتصاب بخشهای مختلف در اعتراض به این مساله هستیم. از سوی دیگر اروپا وابستگی شدید به منابع فسیلی روسیه دارد و اقدام روسیه در قطع گاز صادراتی خود به کشورهای اروپایی  می تواند اروپا را با بحران مواجه سازد هرچند که در جنگ تبلیعاتی ،اروپائیان اعلام کرده اند ذخایر انرژی برای مواجهه با ابن بحران را در اختیار دارند و قطع گاز روسیه تاثیری بر آنها ندارد لیکن تجربه قبلی اروپا در زمانی که روسیه اقدام به قطع گاز صادراتی خود نمود، به وضوح بطلان این ادعای اروپائیان را برملا می سازد.

از سوی دیگر به نظر می رسد تحریم روسیه بیش از آن که بر این کشور تاثیرگذار باشد باعث «خود تحریمی» اروپا و آمریکا خواهد شد. اکنون اروپا برای برداشته شدن تحریم ایران لحظه شماری می نماید تا با برداشته شدن این تحریمها و برقرای روابط تجاری با ایران بتواند بخشی از مشکلات اقتصادی خود را مرتفع سازد و مشخص نیست این اتحادیه چگونه خواهد توانست با از دست رفتن فرصتهای شغلی به واسطه تحریم روسیه  که تعامل گسترده تری از ایران با اروپا دارد خود را  از این مهلکه و بحران اقتصادی که درگیر آن است خلاصی بخشد  و بدون شک هرچقدر زمان درگیری و تقابل این دو در بحران اوکراین به طول بیانجامد ، این اروپا و آمریکا است که با از دست رفتن توان مقاومت و قدرت خود مواجه خواهد شد و پیروزی را تقدیم روسیه خواهد کرد . به نظر می رسد اگر سیاستمداران و استراتژیستهای غربی ، تحلیل درستی از قضایا داشته باشند به دنبال راه حلی خواهند بود که هر چه سریعتر خود را از باتلاق اوکراین بیرون کشند هرچند که بیرون رفتن از این باتلاق نیز چیزی جز حسرت و شکست برای آنها در پی نخواهد داشت اما به هر حال بیماری بهتر از مرگ است  و شکست بهتر از نابودی .

کشورهای مخالف سیطره و هژمون غرب و آمریکا نیز این امکان را دارند که با نزدیک شدن به یکدیگر و گسترش تعاملات اقتصادی ، سیاسی و... با یکدیگر ، جبهه ای منسجم و پایدار را ایجاد نمایند و در این جبهه به نظر می رسد سه کشور ایران، روسیه و چین ار قدرت و توان بالایی برخوردار باشند. .وزارت امور خارجه کشورمان باید این مساله را فرصتی مغتنم برای بهره برداری سیاسی در تقابل با آمریکا دانسته و ضمن تلاش برای استقرار حکومت مردمی ( و نه دست نشانده در اوکراین) نقشی فعال و غیر منفعلانه در این مساله بر عهده بگیرد.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 26 اسفند 1392 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

دوران یکه تازی صهیونیست‌ها به پایان رسیده است و نشانه‌های زوال  و نابودی این غده چرکین منطقه، نمایان شده است . رژیمی که وحشی گری، ترور و خشونت در ذات آن است  و داعیه نیل تا فرات را در سر می‌پروراند اکنون در داخل مرزهای جعلی خود نیز آرامش ندارد .

روند جدیدی شکل گرفته است و از دیدگاه علم آینده پژوهی باید اظهار داشت آنچه که به عنوان یک رخداد در چند سال پیش خود را مطرح می‌ساخت اکنون تبدیل به یک روند شده است . شکست در جنگ سی و سه روزه، جنگ 22 روزه و جنگ هشت روزه و  اکنون شکست در برابر راهبرد جدید  مقاومت.

هنگامی که رژیم  صهیونیستی جنگ دوم  غزه را آغاز کرد تصور نداشت که تنها بعد از گذشت 8 روز مجبور خواهد شد از رژیم مصر و آقای مرسی که تازه بر سرکار آمده بود تقاضا نماید برای آتش بس ، میانجی گری نماید تا مبارزان فلسطینی از شلیک موشک دست بردارند .وضعیت به گونه‌ای برای صهیونیست‌ها وخیم بود که مجبور شد برای برقراری آتش بس،  شروط فلسطینیان را بپذیرد .اکنون اما شرایط به گونه‌ای عجیب تغییر کرده است و رژیم صهیونیستی برای مقابله با وضعیت جدید  عملاً هیچ راهکار موثری ندارد.

رزمندگان فلسطینی بعد از یک بازه زمانی تقریباً دو، سه ساله که همراه با اشتباه برخی از این  گروه‌ها در سوریه و مصر بوده است اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که دشمن اصلی ایشان،  اسرائیل است و توان و توجه ایشان باید معطوف به مبارزه با این رژیم باشد و بر همین اساس با شلیک موشک به سوی دشمن اصلی ، سکوت خود را شکستند.این اقدام فلسطینیان چند درس و پیامد را به همراه دارد :

1-برای اولین بار رزمندگان مقاومت فلسطینی راهبرد تهاجمی را اتخاذ نموده‌اند. هرچند این تهاجم پاسخی به نقض آتش بس از سوی رژیم صهیونیستی و  بر اساس دفاع متقابل است لیکن کیفیت و نحوه این اقدام خارج از تصور دشمن صهیونیستی بوده است .این تغییر راهبرد در گام اول، موفقیت خود را نمایان ساخت و گروه‌های فلسطینی را تشویق خواهد کرد که خود را آماده سازند  این بار نه به عنوان مدافع در برابر تهاجم رژیم صهیونیستی ، بلکه به عنوان مهاجم برای آزاد سازی سرزمین‌هایی که توسط دشمن صهیونیستی غصب شده است ، به دشمن یورش ببرند. قطعاً این راهبرد، تنها راهبرد پیروزی بر رژیم سفاکی است که جز زبان زور را نمی‌فهمد.  به حول و قوه الهی ، گام‌های بعدی مقاومت اسلامی در فلسطین ، بلندتر و محکم تر برداشته خواهد شد .

2-تهدید مقاومت اسلامی در فلسطین به گسترش این اقدام در صورت عدم پایبندی رژیم صهیونیستی، این رژیم را در موضعی انفعالی قرار خواهد داد و آن را مجبور خواهد کرد از سیاست تهاجمی که تاکنون در قبال فلسطینیان داشته است به سیاست تدافعی و حفظ وضع موجود بسنده کند. زیرا شکست صهیونیست‌ها در چند تهاجم گذشته از یک سو و عدم اطمینان از موفقیت در نبرد آینده و از سوی دیگر عدم حمایت افکار عمومی این رژیم از شروع یک جنگ جدید، مانع از اتخاذ سیاست تهاجمی از سوی این رژیم خواهد شد و نهایتاً به احتمال زیاد، پاسخ و راهبرد رژیم صهیونیستی در قبال اقدام اخیر مقاومت اسلامی فلسطین، به برخی اقدامات ایذایی و منفعلانه خلاصه خواهد شد. این وضع، بدترین وضع برای نیروی اشغالگری است که در زمین‌های تصرف شده، خود را تثبیت شده فرض کرده است. از این پس صهیونیست‌ها هیچ آرامشی نخواهند داشت و همواره در اضطراب تهاجم فلسطینیان خواهند بود و این موضوع، آرامش روانی و تمرکز صهیونیست‌ها را برهم خواهد زد. در حال حاضر آمار خودکشی در بین نظامیان صهیونیست بسیار بالا است و به نظر می‌رسد ادامه وضع، این آمار را بالاتر نیز خواهد برد.

3- رژیم صهیونیستی در این مدت با توجه به آرامش نسبی که در مقابله با مقاومت فلسطینی به وجود آمده بود، توانسته بود به یکی از ارکان مقاومت در منطقه یعنی سوریه بپردازد و توان خود را مصروف و معطوف به سرنگونی حکومت بشار اسد نماید و به همین منظور از تکفیری‌ها و تروریست‌ها حمایت می‌نمود و متأسفانه برخی از گروه‌های فلسطینی نیز با غفلت از دشمن اصلی، در این دام گرفتار شده بودند. وضعیت جدید باعث خواهد شد که بخشی از توان این رژیم جنایتکار، از سوریه خارج و به مراقبت از خود مشغول شود و گروه‌های فلسطینی نیز به جای این که به اشتباه راهبردی خود در سوریه ادامه دهند با درک اوضاع، توان خود را معطوف دفاع از فلسطینیان نمایند. این مسئله باعث خواهد شد توان نیروهای تکفیری در سوریه کاهش یافته و دولت مشروع و قانونی سوریه این فرصت را پیدا نماید که آخرین شکست‌ها را بر گروه‌های تکفیری و مزدور وارد نماید.

4- شکست گروههای تکفیری در سوریه ، باعث خواهد شد حزب ا... لبنان نیز که اکنون بخشی از توان خود را در سوریه برای حمایت از محور مقاومت، مصروف ساخته است با وضعیت مناسب تری پاسخگوی اقدامات تجاوزکارانه صهیونیست‌ها باشد. سید حس نصرالله تهدید کرده است که مقاومت، پاسخ رژیم صهیونیستی را در زمان و مکانی که صلاح بداند خواهد داد و صهیونیست‌ها همواره در این آشفتگی و اضطراب به سر می‌برند که کیفیت این پاسخ چگونه و در کجا خواهد بود به ویژه این که صهیونیست‌هایی که در سرزمین‌های اشغالی سکنی داده شده‌اند نیک می‌دانند که سید حسن نصرالله به وعده‌ای که می‌دهد عمل می‌نماید.

روزهای آتی ، روزهای حساس برای محور مقاومت در منطقه خواهدبود. بهره برداری مناسب از این وضعیت می تواند زدن چند نشان با یک تیر باشد و برای یک تیرانداز، این بهترین وضعیت خواهد بود.
  • ali akbari