پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

پژوهشگر

این وبلاگ حاوی نوشته ها و یادداشتهای منتشره اینجانب در رسانه ها می باشد

اینجانب علی اکبری به عنوان محقق و پژوهشگر مطالبی را در رسانه ها و خبرگزاری ها منتشر می نمایم که سعی دارم آنها را در این وبلاگ قرار دهم.
برای دسترسی بهتر خوانندگان محترم به اصل یادداشت درخبرگزاری یا تارنمای انتشار دهنده، در ابتدای هر متن، ضمن درج تاریخ و نام تارنمای مربوطه، لینک مربوطه نیز قرار گرفته است .

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بین الملل» ثبت شده است

این مطلب سوم خردادماه 1394 در خبرگزاری فارس منتشر شد.

تجاوز عربستان سعودی به یمن بر این نگاه استوار بود که دستیابی به اهداف در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه و تلفات ممکن است.

  • ali akbari

این مطلب 24 بهمن ماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر گردید.

برخی کشورهای غربی تعطیلی سفارت خود در یمن را اعلام نمودند و به نظر می‌رسد در پی اجرای سناریویی هستند که برای این کشور تدارک دیده‌اند. بعد از آنچه به دروغ و به منظور دشمن سازی و اختلاف‌افکنی بین مسلمانان، تهدید هلال شیعی نامیده شد و از لزوم هماهنگی نظام سلطه و ایادی منطقه‌ای آن برای مقابله با این تهدید سخن رانده شد، اکنون نظام سلطه، فروپاشی و از دست رفتن خاکریزهای خود را مشاهده و از ناتوانی برای مهار این موج فروپاشی آگاه است؛ لیکن تلاش دارد هرچند سردرگم، پاتک‌های متقابلی را به منظور بازپس‌گیری نقاط ازدست‌رفته و یا تأخیر در حرکت و موج ایجاد شده ملت‌های منطقه انجام دهد. یکی از نقاط حساس در این میان کشور یمن است. نقطه‌ای سوق‌الجیشی و حساس که از دست دادن آن می‌تواند تبعات راهبردی برای نظام سلطه و به خصوص عربستان سعودی داشته باشد. بر همین اساس شاهد سناریوهای مختلفی برای شکست و یا به انحراف کشاندن حرکت مردمی در این کشور هستیم. به نظر می‌رسد نظام سلطه امید داشت همانند تجربه به شکست کشاندن حرکت اسلام‌گرایان الجزایر در سال 1992، با استعفا و کنار کشیدن رییس‌جمهور یمن، زمینه را برای انجام یک کودتا فراهم سازد. جبهه نجات اسلامی الجزایر که توانسته بود در انتخابات سال 1991 با رأی اکثریت مردم، خود را در آستانه پیروزی نهایی و کسب قدرت ببیند به ناگاه با توطئه‌ای که رخ داد نه تنها قدرت را از دست داد بلکه اعضا آن با زندان و ... مواجه گردیدند. «شاذلی بن جدید» رییس‌جمهور وقت الجزایر پس از سیزده سال ریاست جمهوری، تحت فشار نظامیان که به‌شدت با تسلط اسلام‌گرایان مخالف بودند، در 21 دی 1370 / 11 ژانویه 1992 از مقام خود کناره‌گیری کرد. او قبلاً در 14 دی / 4 ژانویه همان سال، در پی توطئه ارتش، مجلس ملی را نیز منحل کرده بود تا رئیس مجلس، عبدالعزیز بِلْخادم، نتواند طبق قانون اساسی جانشین وی شود؛ با کنار رفتن او خلأ سیاسی بزرگی در کشور ایجاد شد و زمینه برای کودتای نظامیان فراهم آمد. البته عدم حضور به موقع در صحنه مردم و عدم تدبیر مسئولین جبهه نجات اسلامی در این موضوع بی‌تأثیر نبود و اگر این جنبش فراخوان اعضا و مردم را صادر می‌نمود ممکن بود می‌توانست مانع کودتای نظامیان گردد.

به نظر می‌آید نظام سلطه قصد داشت این سناریو را در یمن تکرار نماید لیکن هوشیاری انقلابیون یمن مانع از موفقیت این اقدام گردید. دوم بهمن‌ماه امسال ساعاتی پس از استعفای دولت یمن به ریاست خالد بحاح، عبدربه منصور هادی رئیس‌جمهوری این کشور نیز استعفای خود را تقدیم پارلمان کرد. این دو اتفاق با آغاز اجرای توافقنامه صلح و مشارکت برای پایان دادن به بحران یمن میان حوثی‌ها و رئیس‌جمهوری یمن همزمان شده بود و اصرار انقلابیون در بازپس‌گیری استعفا از سوی رییس‌جمهور نیز بی‌نتیجه ماند

 متعاقب این وضعیت رهبر حوثی‌های یمن در سخنرانی خود خاطرنشان کرد: «رئیس‌جمهوری مستعفی و دولتش می‌خواستند با ایجاد خلأ قدرت، سازمان‌های حکومتی را تعطیل کنند.» وی افزود: «برخی نیروهای شکست‌خورده در داخل که از خارج حمایت می‌شوند، تلاش می‌کنند انقلاب و ملت یمن را تحت اختیار خود بگیرند . به همه دنیا می‌گوییم که ملت یمن شایسته رسیدن به اهداف قانونی خویش است.» انقلابیون یمن با تدبیر و فراست این توطئه را خنثی کردند. اکنون مشخص شده که سناریوی ایجاد خلأ قدرت نتوانسته انقلاب یمن را با شکست مواجه سازد و به نظر می‌رسد راهبرد دوم یعنی استفاده از قدرت سخت در دستور کار نظام سلطه قرارگرفته است.

در حادثه مشکوک حمله به دفتر نشریه فرانسوی شارلی ابدو، گروهی که خود را القاعده یمن می‌نامید مسئولیت حمله را بر عهده گرفت. ناصر بن علی انسی، سخنگوی القاعده یمن در پیام ویدئویی با «قهرمان» خواندن عوامل حمله تروریستی به شارلی ابدو گفت که آن‌ها استخدام شدند و این عملیات در راستای «خشنودی مسلمانان» انجام شد. وی اضافه کرد: «ما به‌عنوان القاعده شبه‌جزیره عربستان مسؤولیت این عملیات را به‌عنوان انتقام بر عهده می‌گیریم.» این رهبر القاعده یمن همچنین گفت که حمله علیه نشریه شارلی ابدو با دستور ایمن الظواهری رهبر این گروه تروریستی صورت گرفته است.

طی چند روز گذشته اخباری از تعطیلی سفارت برخی کشورهای غربی در یمن منتشر می‌گردد و در تمام این موارد ناامنی در یمن و عدم توانایی این کشور در مقابله با تروریسم بهانه این اقدام برشمرده می‌شود ازجمله:

سفارت فرانسه در بیانیه‌ای اعلام کرد که قصد دارد سفارت خود در صنعا را از روز جمعه تعطیل کند. همچنین این سفارت از شهروندان خود در یمن خواست در اسرع وقت از این کشور خارج شوند. سفیر اتحادیه اروپا در یمن نیز تصمیم گرفت به دلایل مشکلات امنیتی، این کشور را ظرف دو روز آینده ترک کند. وزارت دفاع آمریکا نیز اظهار داشت ناامنی‌های سیاسی در یمن بر قدرت این کشور در مبارزه با تروریسم تأثیر خواهد گذاشت. در همین حال مقامات آمریکا تصریح کردند: سفارت آمریکا در صنعا به دلیل اوضاع امنیتی نابسامان در یمن بسته خواهد شد. وزارت خارجه انگلیس هم به دلیل نگرانی‌های امنیتی سفارتخانه خود در صنعا را بست و دیپلمات‌های خود را از یمن خارج کرد.

این موارد حکایت از انجام توطئه‌ای خطرناک علیه انقلابیون یمنی دارد و به نظر می‌رسد تقابل بین سلفی‌های یمن به‌عنوان مزدوران انجام جنگ نیابتی از سوی نظام سلطه (مشابه سوریه و عراق) علیه  مردم یمن و طرفداران انقلاب می‌تواند بخشی از سناریوی نظام سلطه باشد. این راهبرد می‌تواند با بروز ناامنی در یمن زمینه‌ساز جنگ داخلی و اقدامات تجزیه‌طلبانه و به انحراف کشاندن قیام مردم باشد. البته اقدام مستقیم نظام سلطه به بهانه انتقام از القاعده یمن (مشابه حمله به افغانستان به بهانه پاسخ به حادثه 11 سپتامبر) نیز می‌تواند به‌عنوان یک تحلیل مورد توجه قرار گیرد. اقدامی که زمینه‌های آن طی ایام اخیر تا حدودی فراهم گشته است. روزهای آینده یمن آبستن حوادث مهمی است که هوشیاری و تدبیر انقلابیون و مردم یمن را برای گذر از این توطئه‌ها می‌طلبد.

  • ali akbari

این مطلب با عنوان " تبعات حمله آمریکا به داعش در عراق " در تاریخ 21 مردادماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است 

دولت امریکا در یک چرخش و تغییر موضع نسبت به گروه تروریستی داعش، اقدام به بمباران مواضع این گروهک در مناطقی از عراق نمود. این حمله باعث تحلیل‌های متفاوت شده است.

ü     برخی این بمباران را نه یک تغییر راهبرد بلکه یک حرکت تاکتیکی و تنها برای فریب افکار عمومی برمی‌شمارند. بهانه این‌که اقدام آمریکا  با داعش به دلیل حمله به اقلیت مسیحی توسط این گروهک بوده، قابل پذیرش نخواهد بود. با توجه به این‌که برخورد داعش با مسیحیان از همان ابتدای اشغال موصل شروع شده بود بنابراین تأخیر غیرقابل توجیه بین زمان اشغال موصل تا زمان حمله آمریکا را نمی‌توان با این موضوع توجیه نمود.

ü     برخی نیز معتقدند که این حمله هشداری به این گروهک برای خارج نشدن از توافقات و دستورات آمریکا می‌باشد. دلیل حمایت آمریکا از این گروه، حرکت در راستای مسیر و نقشه راه ترسیم‌شده از سوی آمریکا می‌باشد که مهم‌ترین آنها تقابل با محور مقاومت در سوریه و مبارزه با آنچه هلال شیعی نامیده شد بوده است و داعش باید در نظر داشته باشد هر حرکتی بیرون از این قاعده با تنبیه و مجازات توأم خواهد بود. به مخاطره انداختن منافع آمریکا در شمال عراق، موضوعی نیست که برای آمریکا قابل پذیرش باشد.

ü     با توجه به اخباری که در خصوص راه‌اندازی این گروهک توسط آمریکا منتشر شده است و از سوی دیگر عدم تحقق راهبردهای اساسی این گروهک و نیز ضرباتی که از ارتش عراق، سوریه، لبنان و حزب ا... دریافت کرده‌اند و مخالفت افکار عمومی و...، برخی معتقدند آمریکا به این نتیجه رسیده که گروهک داعش به پایان خط رسیده و امکان ادامه حیات ندارد؛ لذا آمریکا در حال زمینه‌سازی برای حذف این گروهک می‌باشد تا علاوه بر پاک‌سازی اذهان در خصوص حمایت‌هایی که آمریکا از این گروهک به عمل آورده است، به عنوان منجی بتواند حضور نظامی خود در عراق را تثبیت کرده و گسترش دهد.

فارغ از این تحلیل‌ها و صرف‌نظر از علت و نیز شدت و چگونگی مقابله آمریکا با گروه داعش در عراق، این حرکت و اقدام آمریکا می‌تواند سرمنشأ حوادث آتی باشد از جمله:

1-دولتمردان آمریکایی برای پاسخ به افکار عمومی دچار مشکل خواهند شد که چگونه می‌توان گروهی را که در سوریه حمایت کرده و تسلیحات به آنها می‌دهند، گروه آزادی‌خواه بنامند و در همان حال آن گروه را در عراق مورد تهاجم قرار دهند. آمریکا مجبور خواهد بود که این دوگانگی را مرتفع سازد و یک موضع واحد در قبال این گروهک تروریستی اتخاذ نماید. این موضع واحد قطعاً نمی‌تواند همانند گذشته، حمایت بی‌قید و شرط از این گروهک باشد و همین عدم امکان جانبداری مطابق گذشته از این گروهک می‌تواند در تضعیف گروهک داعش از یک‌سو و در مقابل قرار گرفتن گروهک داعش با آمریکا تأثیرگذار باشد.

2- داعش و برخی افراد طرفدار این گروهک که تاکنون به هر دلیل با توجه به حمایت‌های مالی و نظامی آمریکا از این گروه، منافع آمریکا را تأمین می‌کردند، با توجه به حوادث اخیر سعی در انتقام‌گیری و یا ضربه زدن به منافع آمریکا جهت هزینه‌بر ساختن تغییر موضع آمریکا نسبت به این گروهک خواهند نمود. این مسئله می‌تواند برخی اقدامات تروریستی محدود و هشداردهنده علیه منافع و اماکن غرب باشد. این مسئله می‌تواند آغاز موجی از اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا باشد. موضوعی که از همان ابتدای حمایت نظام سلطه و آمریکا از این گروهک‌ها، به عنوان یک هشدار توسط نهادهای اطلاعاتی و نیز تحلیل گران مطرح می‌شد لیکن توجهی به آن نمی‌شد.

3-شروع اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا می‌تواند باعث ایجاد یک فضای امنیتی مشابه وضعیت بعد از حمله به برج‌های دوقلو در آمریکا گردد و اصولاً شاید یکی از دلایل اقدام اخیر آمریکا، زمینه‌سازی برای این مسئله باشد. نباید فراموش کرد که اکنون آمریکا و نظام سلطه با جنبش 99 درصد و نیز رکود اقتصادی مواجه هستند و در بسیاری از کشورهای غربی، مخالفان جنگ غزه و جنایات رژیم صهیونیستی، هرروزه دست به تظاهرات می‌زنند. در منطقه نیز رژیم صهیونیستی برای فرار از باتلاقی که در آن گرفتار شده است، به دنبال مستمسکی می‌گردد و این مستمسک می‌تواند شروع دور جدید اقدامات تروریستی در اروپا و آمریکا (توسط تروریست‌ها یا سازمان‌های اطلاعاتی نظام سلطه) باشد. نباید فراموش کرد که در ایام اخیر برخی تحرکات توسط افرادی با ظاهر گروه‌های تکفیری و با در دست داشتن پرچم داعش در کشورهای اروپایی انجام شد که بعید نیست برخی از این تجمعات توسط سازمان‌های اطلاعاتی و برای زمینه‌سازی اقدامات تروریستی آتی صورت گرفته باشد.

  • ali akbari
این مطلب در تاریخ 22 خرداد ماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .
از آغاز بحران سوریه، برخی حکومت‌های منطقه و برخی حکومت‌های فرامنطقه‌ای اقدام به حمایت از تروریست‌های مخالف دولت سوریه نموده و با ارسال منابع مالی و تجهیزاتی و آموزش این تروریست‌ها ، به گمان خود در  جهت ساقط کردن دولت قانونی بشار اسد تلاش می‌کردند. این حمایت به قدری آشکار صورت می‌پذیرفت که تروریست‌ها در برخی از این کشورها دارای  پادگان‌های آموزشی و لجستیکی بوده و با اسکورت و خط آزاد این کشورها، بدون هیچ ممانعتی از مرز گذشته و وارد سوریه می‌شدند و در صورت جراحت، در بیمارستان‌های همین کشورها مداوا می‌گشتند. با این حال تمام این حمایت‌ها نتوانست خللی در عزم و اراده ملت مقاوم سوریه و ارتش این کشور ایجاد کند و کشورهای توطئه‌گر علیه نظام سوریه اکنون دریافته‌اند که توان سرنگونی حکومت قانونی این کشور را ندارند.

لیکن بحران دیگری برای کشورهای حامی تروریست‌ها ایجاد شده است. در همان زمان که این دولت‌ها مشغول حمایت از تروریست‌ها بودند ، تحلیلگران بسیاری با اشاره به نمونه طالبان که توسط آمریکا و پاکستان و برخی دیگر کشورها در افغانستان ایجاد و بعد باعث ناامنی برای این کشورها گردید ، هشدار می‌دادند که تکرار این فرآیند در حمایت از تروریست‌ها در سوریه، باعث گسترش ناامنی در منطقه و جهان شده و دامن حامیان تروریست‌ها را خواهد گرفت. اکنون به وضوح می‌توان این موضوع را مشاهده کرد. کشورهای غربی نگران موج بازگشت تروریست‌ها به کشورهای خود بوده و با وضع قوانین و مقرراتی به دنبال لغو تابعیت این تروریست‌های چشم آبی هستند و دیگر کشورهای حامی نیز وضعیتی مشابه دارند. در این میان ترکیه بیشترین ضرر را دریافت نموده است.  از یک سو حمایت این کشور از تروریست‌ها باعث اختلاف داخلی در این کشور و برخی آشوب‌ها گردید و ارتباط این کشور با ایران و عراق را با مشکل مواجه ساخت و از سوی دیگر اکنون این دست‌پرورده‌های تروریست، بلای جان ترکیه شده‌اند. حمله به کنسولگری ترکیه در موصل عراق  و گروگان گیری کارکنان کنسولگری ، ترکیه را با چالشی سخت مواجه ساخته است. لغو سفر وزیر امور خارجه این کشور به آمریکا، درخواست از جامعه جهانی و سازمان ملل و ناتو برای دخالت در این ماجرا تنها بخشی از تاوان و هزینه‌ای است که ترکیه برای حمایت از این تروریست‌ها پرداخت می‌کند و قطعاً اگر این کشور نتواند به نحو مناسبی این بحران را پشت سر بگذارد باید شاهد موج نارضایتی در داخل ترکیه و  استعفای متصدیان و مسئولان ترک باشیم.

ترکیه از یک سو به خاطر غلظت و تندی شعارهایی که علیه سوریه مطرح کرده بود ، بازگشتن از این شعارها را نوعی تحقیر و شکست ارزیابی می‌کند و از سوی دیگر اگر بخواهد همچنان بر حمایت از تروریست‌ها ادامه دهد، باید منتظر عواقب سخت‌تر این موضوع در آینده باشد. به نظر می‌رسد ترکیه باید این انتخاب سخت را انجام دهد  که ضمن دست کشیدن از حمایت  تروریست‌ها، برخی مشکلات و ناامنی‌های محدود و مقطعی به واسطه این چرخش راهبرد را  بپذیرد و با تروریست‌هایی که در عراق و سوریه با عناوین مختلفی از قبیل القاعده، داعش ، ارتش آزاد و… فعالیت دارند ، مبارزه کرده و به نابودی و حذف ایشان کمک کند و یا این که با ادامه حمایت از این تروریست‌ها،  ناامنی‌های مستمر ،  طولانی و گسترده‌تر که امکان مهار آن نیز فراهم نخواهد شد  را بپذیرد. در چنین شرایطی هر انسان عاقلی ، گزینه  اول را انتخاب می‌کند حتی اگر این انتخاب همراه با عقب گرد از مسیر قبلی باشد.

البته این موضوعی است که اکنون دامن ترکیه را گرفته است و  قطعاً در آینده نزدیک در صورت عدم مهار این تروریست‌ها، دامن دیگر کشورها از جمله عربستان و… را نیز خواهد گرفت چرا که «هر که باد بکارد، توفان درو خواهد کرد» غرب نیز  باید این حقیقت را بپذیرد که  تروریسم در همه شاخه‌ها و جلوه‌های آن محکوم است و نمی‌توان با بهانه‌های واهی، به گسترش تروریسم دامن زد. داعش تنها یک نمونه است. منافقین که اکنون تحت حمایت آمریکا  و اروپا به فعالیت می‌پردازند، نمونه دیگری از تروریست‌هایی هستند که غرب آن را ایجاد کرده و پرورش داده است و اکنون اخباری از همدستی این گروهک با داعش برای انتقام از مردم عراق به واسطه ضرباتی که چندی پیش از مردم عراق دریافت کرده و پادگان اشرف را از دست دادند، در محافل خبری و سیاسی مطرح است و نام بردن از تروریست‌های داعش به عنوان «انقلابیون» توسط گروهک نفاق موید این مطلب است.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 20 خردادماه 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

حضور معاون وزیر امور خارجه کشورمان در مراسم تحلیف رییس جمهور جدید مصر ، با تحلیل‌های متفاوتی مواجه شده است .برخی از تحلیلگران با اشاره به سابقه کشتار مردم توسط ارتش مصر پس از کودتا علیه مرسی و کنار گذاشتن منتخب مردم، این حضور را نوعی رسمیت بخشی به کودتاگران و عقب نشینی و عقب گرد ج.ا.ا از مواضع همیشگی خود دانسته و برخی نیز با  اشاره به واقعیات کنونی ، این اقدام را تدبیر منطقی بر می‌شمرند. نگارنده با اشاره به موارد ذیل ، این اقدام را البته اگر در فرآیند بعدی نیز با حکمت همراه باشد، اقدامی مناسب ارزیابی می‌نماید:

1-ژنرال السیسی یکی از نکات مورد نظر خود در برقراری ارتباط با ایران را نحوه تعامل و رفتار ایران با کشورهای حوزه خلیج فارس و برطرف نمودن نگرانی‌های امنیتی در این مورد ذکر کرده بود. صرف نظر این موضوع که نگرانی السیسی تا چه حد منطقی و حتی صحیح است ، این واقعیت که ایران در پی تقویت روابط خود با کشورهای حوزه خلیج فارس است ، انکار ناپذیر است و مسئله‌ای است که  حتی در دیدار امیر کویت با رهبر معظم انقلاب ، توسط  معظم له مطرح شد و ایشان بر همگرایی بیشتر کشورهای منطقه به جای واگرایی تاکید نمودند. بنابراین غیبت  نماینده ایران می‌توانست گزینه‌ای برای جوسازی علیه ایران مبنی بر سیاست اختلاف با همسایگان باشد و حضور نماینده ایران پیامی به کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس و همسایگان مبنی بر این که ایران خواستار گسترش روابط برادرانه با همسایگان خود می‌باشد.

2-در دوره آقای مرسی، علی رغم تلاش ایران بر برقراری ارتباط با این کشور ، متأسفانه منتخبین مردم مصر با پشت پا زدن به آرمان‌های مردم ، فریب وعده‌های آمریکا  را خورده و حتی بر روابط با رژیم صهیونیستی تاکید ورزیدند. به افراط گرایی دامن زده و از تروریست‌هایی که علیه دولت قانونی بشار اسد در سوریه می‌جنگیدند ، حمایت نمودند. بنابراین دولت جناب آقای مرسی نه تنها همگرایی با ایران نداشت بلکه سعی در تشدید ایران هراسی و شیعه هراسی در مصر و منطقه نمود. متأسفانه این وضعیت با کشته شدن برخی از شیعیان مصر همراه گردید. وضعیت ایران هراسی و شیعه هراسی به گونه‌ای شده که برخی جریانات تکفیری در مصر حتی بر محاکمه قراء مصری که به ایران سفر کرده‌اند تاکید می‌ورزند. مطمئناً ایران هیچ تمایلی به تقویت جریانات تکفیری در منطقه ندارد. دعوت از رییس جمهور کشورمان  و گفتگوی آقای السیسی با نماینده  اعزامی ایران ، حداقل، بیانگر  مخالفت عملی السیسی با تکفیر شیعیان است و خود می‌تواند یک نکته مثبت قلمداد شود.نکته دیگر این که مسئولان قبلی این کشور ، برای برقراری ارتباط با ایران، موضوعاتی چون تغییر نام یک خیابان تهران و.. را نیز به عنوان پیش شرط مطرح می‌ساختند ، لیکن دعوت رسمی از رییس جمهور کشورمان می‌تواند نوعی عقب نشینی تلویحی از چنین مواردی باشد و نباید از سوی ایران نادیده انگاشته شود.

3-بعد از کودتای السیسی ، مخالفت‌هایی با این اقدام صورت گرفت و حتی مردم معترض توسط ارتش این کشور مورد کشتار قرار گرفتند و قطعاً این کشتار و کودتا  قابل گذشت و بخشش نیست . لیکن آیا برقراری و سرکار آمدن  یک دولت با رای حداقلی که  حمایت بخشی از نخبگان و سیاسیون مصر را با خود همراه ساخته  است گزینه مطلوب است و یا این که ادامه کشتار و  جنگ داخلی در کشور مصر ؟ اگر بر اساس پیشنهاد نخبگان و دلسوزان به مردم مصر مبنی بر اتخاذ راهی برای جلوگیری از کشتار ، این مسیر حداقلی طراحی شده باشد، آیا این مسیر بهتر از مسیر کشتار نیست؟قطعاً این تصور که آقای مرسی مجدداً بر سرکار آید و کودتاگران قدرت را واگذار نمایند ، غیر منطقی است به ویژه آن که آقای  مرسی نیز نتوانست خواسته‌های رای دهندگان را برآورده سازد و به آرمان آن‌ها خیانت کرد و در حال حاضر همان جمعیت رای دهندگان به او نیز متفرق هستند .

4-ژنرال السیسی هرچند با کودتا بر سر کار آمد و منتخب مردم را برکنار نمود لیکن بر این باور رسیده است که امکان بازگشت به دوران دیکتاتوری سابق وجود ندارد لذا سعی کرد با وجهه‌ی مردمی و دموکراتیک به ادامه کار خود بدهد و بر همین اساس  اقدام به برگزاری یک انتخابات و با حضور دیگر نامزدها نمود. هر چند ممکن است این انتخابات واقعاً مردمی و آزاد نبوده و مهندسی شده بوده باشد ، لیکن نفس قبول این حقیقت که مصر دوره جدیدی را آغاز کرده و دیگر دیکتاتوری به شکل سابق  در آن پذیرفته نیست ، نکته قابل تأملی است .

5-ایران در قبال دعوت رسمی دولت مصر از رییس جمهور کشورمان، در سطح معاون وزیر، نماینده اعزام نمود . این بدان معنی است که علاوه بر این که ایران به طور کامل موافق فرآیند طی شده در مصر نیست لیکن نگاه به آینده دارد و امیدوار است شرایط به گونه‌ای رقم بخورد که خواست مردم مصر محقق شده و این کشور روی آرامش را ببیند. قطعاً اگر ایران تمایلی به برقراری آشتی در مصر داشته باشد ، برای رایزنی‌های آینده، باید یک ارتباط حداقلی را در این مرحله ایجاد می‌نمود.یکی از مسایل مورد توجه ایران، برقراری تعامل با جامعه نخبگان  مصر بوده است متأسفانه در دولت  مبارک این ارتباط تقریباً قطع بود و بعد از دولت مبارک نیز  این امر به نحو مطلوب محقق نشد . ایران تمایل ندارد که این ارتباط به طور کامل مشابه دوران مبارک ، مجدداً قطع گردد. ایران تمایل دارد به جای دفتر حافظ منافع در کشور مصر با جمعیتی مسلمان و دارای فرهنگ کهن و تأثیر گذار در جهان عرب، سفارتخانه و سفیر داشته باشد و تعاملات و مراودات فرهنگی بین  نخبگان  و مردم دو کشور گسترش یابد. نباید از خاطر به دور داشت که بخشی از تلاش تکفیری‌ها در مصر ، زدودن فرهنگ «دوستی و محبت به  اهل بیت »در این کشور است.

مصر آبستن حوادث است و ادامه ناامنی و جنگ داخلی در این کشور بهره‌ای برای مردم و جهان اسلام ندارد و در چنین شرایطی، پذیرش مطلوب حداقلی و تلاش جهت رساندن این مطلوب به سطوح بالاتر ، گزینه‌ای است که ظاهراً توسط دولت ج.ا.ا پذیرفته شده است . نباید فراموش کرد که با توجه به روند کنونی در مصر ، این آخرین انتخابات نخواهد بود و مردم مصر می‌توانند با توجه به تجربه‌ای که طی مدت اخیر کسب نموده‌اند به گزینه‌های مطلوب‌تر در آینده این کشور امید داشته باشند ضمن این که آقای السیسی نیز در داخل کشور با چالش‌های فراوانی مواجه است که باید منتظر بود  آیا این دولت توانایی مهار این چالش‌ها را دارد  یا خیر؟

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 14 اردیبهشت 1393 در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است .

بحران اوکراین که به محل جنگ سرد روسیه و غرب تبدیل شده است، خواسته یا ناخواسته کشورهای دیگر را درگیر خود کرده است. در چنین شرایطی استراتژیستهای هر کشور با پایش محیطی و رصد حوادث و وقایع  و نیز ملاحظه چشم انداز آینده این بحران، تلاش می کنند سیاسیون را به سمتی که بیشترین منافع ملی آنها محقق شود، راهنمایی نمایند.

ایران  نیز به عنوان یکی از بازیگران بین الملل می تواند نقش موثر و مناسبی در این زمینه ایفا نماید، لیکن به نظر می رسد اتاق فکر دولت در این خصوص چندان مناسب عمل نکرده است و یا لااقل سیاستهای اعلامی توسط سیاسیون چنین تصوری را ایجاد می نماید.
سوال مهم این است که جمهوری اسلامی ایران در این موضوع، چه موضعی باید اتخاذ نماید؟ بی طرفی، حمایت از روسیه و یا حمایت از غرب؟
اگر تهران بخواهد بر مبنای پیروز آینده صحنه بخواهد موضعگیری نماید، نوعی سیاست ماکیاولیستی را اتخاذ نموده که قطعا بر خلاف اصول و مبانی سیاست خارجی ایران است. بنابراین در گام نخست باید طرف ذیحق را شناسایی و سپس سیاست خود را بر این اساس پایه گذاری نماییم البته ممکن است این حمایت منطبق با طرفی باشد که اتفاقا پبروز هم خواهد شد.
در موضوع اوکراین، غرب و آمریکا در نقش حامیان کودتا و دیکتاتوری وارد صحنه شده و به تشدید اختلافات داخلی در اوکراین دامن زدند و قطعا نمی توانند طرف حمایت ایران قرار گیرند.

از سوی دیگر در مذاکرات 1+5 نیز طرف غربی، بیشترین سنگ اندازی و مشکل تراشی را در مسیر پیشرفت هسته ای کشورمان  انجام داده و به بهانه های مختلف از قبیل حقوق بشر، فناوری های دفاعی و... کشورمان را با تحریم مواجه ساخته است. بنابراین نه به لحاظ محق بودن و نه به لحاظ سابقه خوش و رفاقت سیاسی، دلیلی برای حمایت تهران از طرف غربی وجود ندارد.

از سوی دیگر طرف غربی نشان داده که به قول و قرارها و تعهدات خود پایبند نیست و این موضوعی است که متاسفانه به کرات توسط سیاستمداران کشورمان تجربه شده است. 

عدم تعهد آمریکا به بیانیه الجزایر علی رغم آزادسازی جاسوسان لانه جاسوسی آمریکا، بی توجهی آمریکا  و غرب به قولهای داده شد در جریان آزادسازی گروگانهای غربی در لبنان، صدور حکم دستگیری مسئولین ارشد ایران به بهانه حادثه رستوران میکونوس علی رغم گفتگوهای انتقادی که بین ایران و غرب در جریان بود، محور شرارت دانستن ایران در زمان دولت اصلاحات و... تنها بخشی از این موارد است. بنابراین حتی اگر دولت جمهوری اسلامی از طرف غربی حمایت نماید و آنها نیز پیروز شوند، معلوم نیست دستاوردی برای طرف ایرانی داشته باشد.

در طرف مقابل کشور روسیه قرار دارد.همسایه شمالی ایران که «تصویر ملت روسیه در ذهن ما، تصویر روشن و خوبی است» حجم گسترده ای از مراوادت و مسایل طرفینی با این کشور از قبیل انرژی، فناوری هسته ای، رژیم حقوقی دریای خزر و...وجود دارد که حل هرکدام می تواند باعث پیشرفت دو کشور گردد، ضمن این که در بحران اوکراین، موضع روسیه، موضع صحیح و اصولی است.

مسکو کودتاگران در اوکراین را به رسمیت نشناخته و اعتقاد دارد باید از رای مردم در انتخاب رییس جمهور منتخب حمایت شود و چنانچه غرب از کودتاگران حمایت نماید، روسیه نمی تواند با این مساله موافقت نماید و حداقل این حق را برای خود قایل است که از روس تباران ساکن اوکراین حمایت نماید. روسیه همچنین بر احترام به خواست مردم در مورد همه پرسی  جدایی از اوکراین یا تشکیل حکومت فدرالی تاکید دارد. 


از سوی دیگر باید توجه داشت «همانگونه که وجود «ایران مستقل» به نفع روسیه است، وجود «روسیه مقتدر» هم به نفع ایران است»  بنابراین از دو منظر حمایت ایران از روسیه منطقی خواهد بود. دلیل اول، موضع صحیح روسیه در این بحران و مساله دوم این که کمک کردن به اقتدار روسیه، کمک به اقتدار ایران است.


با این مقدمه به بررسی موضع‌گیری مسئولان رسمی تهران در قبال بحران اوکراین  می پردازیم. البته قطعا در یک یادداشت نمی توان به تمامی این موضعگیری ها اشاره داشت لیکن برشماری برخی از مهمترین آنها ضروری است.


مهم ترین و البته نامناسب ترین موضعگیری، موضعگیری خنثی و بی طرفانه وزیر امور خارجه کشورمان بود که تنها نسبت به این بحران، اظهار نگرانی کرد و بعد هم مسئولین مذاکره کننده هسته ای کشورمان که اظهار امیدواری کردند بحران اوکراین باعث انشقاق و چند گانگی در طرف مذاکره کننده ایران در 1+5 نشود.

یعنی موضوعی که می توانست به عنوان یک اهرم فشار و ابزار چانه زنی توسط کشورمان مورد استفاده قرار گیرد، به دست خودمان به نابودی کشانده شد. اشکال دیگر موضعگیری اخیر یکی از مسئولین در خصوص آمادگی ایران جهت صادرات گاز به اروپا و پرکردن  جای خالی گاز روسیه است. یکی از برگهای برنده روسیه در قبال اروپا در بحران اوکراین، وابستگی اروپا به گاز  و انرژی روسیه است و این موضوعی است که به عنوان پاشنه آشیل اروپا مطرح است. 

هرچند که حتی در زمان کنونی، قطعا ایران نمی تواند به طور مناسب جای گاز روسیه را برای اروپا بگیرد اما بازی کردن با برگ برنده روسیه  و تلاش جهت خراب کردن و سوزاندن این برگ  آن هم در چنین شرایطی، قطعا به نفع ایران نخواهد بود. البته در این بین مطرح شدن برخی اخبار در خصوص توافق ایران و روسیه در خصوص صادرات نفت و تبادل کالا می تواند مفید باشد ( هر چند در این مورد اخبار دقیق و کاملی منتشر نشده و نمی توان به طور دقیق در این خصوص ارزیابی داشت.)

حمایت از موضع روسیه به صورت اعلامی یا اعمالی، مناسب تر از موضع بی طرفی و یا حمایت  از طرف غربی به بهانه رفع تحریم های ایران  توسط غرب و آمریکا است؛ زیرا حمایت از طرف غربی، علاوه بر این که خلاف اصول ایران است،  طرف غربی نشان داده به محض برطرف شدن مشکل، قول وقرارها را به فراموشی خواهد سپرد.در چنین وضعیتی، آن چه که از دست داده ایم، یک همسایه بزرگ و قدرتمند است که قطعا همگرایی با آن، بیش از واگرایی های احتمالی است و نزدیک شدن به آن، سودمندتر از دوری.

ایران می تواند با توجه به نیاز غرب به گاز و انرژی، به دنبال قویتر کردن اوپک گازی باشد. یعنی یک همکاری مسالمت آمیز با روسیه که ضمن امکان فراهم سازی صادرات بیشتر گاز ایران، دغدغه ها و نگرانی های روسیه را نیز تا حد ممکن برطرف می سازد.

فراموش نباید کرد استفاده غلط ایران از برخی برگهای به ظاهر برنده، می تواند به معامله روسیه با غرب بر سر ایران کمک نماید و خود باعث تبدیل فرصت به تهدید گردد. رصد موضعگیری سیاستمداران روسی نشان می دهد ظاهرا آنها تلاش پررنگی برای استفاده از ایران در این مناقشه دارند و به حمایت از مواضع ایران، بیش از برخی سیاستمداران داخلی می پردازند و این نشانه ای است مبنی بر این که روسیه بر حمایت ایران از موضع کشورش تمایل دارد. نقض توافق ژنو دانستن برخی تحریم های جدید غرب علیه ایران، اظهار این مطلب توسط وزیر امور خارجه روسیه که فناوری موشکی و دفاعی ایران جایی در مذاکرات نداشته است، مثال برخی از این موضعگیری‌ها است.

  • ali akbari

این مطلب با اندکی تغییر در تاریخ 28 فروردین 1393 در خبرگزاری فارس منتشر شده است

معمولا متخصصین دانش آینده پژوهی و آینده نگاری ، زمانی که قصد تشریح وضعیت  آینده  را داشته باشند  دسته بندی سه گانه ذیل را مطرح می سازند :

آینده های ممکن : آینده ای که امکان وقوع آن وجود دارد بدون این که به آن ضریبی برای وقوع یا عدم وقوع  بدهیم. و از آینده های باورکردنی به عنوان زیر بخش این دسته نام برده می شود.

آینده های محتمل : آینده هایی که به نظر صاحب نظران ،امکان وقوع آن بیشتر از دیگر آینده های باورکردنی باشد.

آینده مطلوب : آینده ای که تحقق آن برای بازیگری که مشغول آینده نگاری است ، بهترین حالت از آینده خواهد بود.

دولتها بر همین اساس با استفاده از تلفیق اطلاعات استراتژیک و راهبردی و بررسی روندهای مختلف ( از قبیل روند جمعیت، روند دانش و فناوری ، روند زیست محیط،روند اقتصاد و...) سعی می کنند نقاطی که می توانند ضمن تاثیر گذاری بر این روندها به صورت ملایم و آرام و بطئی و یا با ترتیب دادن یک رخداد و حادثه و به صورت نقطه عطف  و جهشی و سریع ، حرکت روند را به سمت مطلوب خود، منحرف سازند، شناسایی کرده و اقدامات لازم برای این تغییر مسیر روند موجود به روند مطلوب را عملیاتی سازند.  

با این مقدمه کوتاه ، مناسب است به بحران اوکراین ،از منظر روسیه به عنوان یک بازیگر که تمایل دارد روندهای موجود را به سمت آینده مطلوب خود منحرف ساخته و سوق دهد ،  دقت دوباره ای کنیم.

آنچه که در ظاهر و در ابتدای وقوع بحران خود را نشان می داد  پیروزی غرب و آمریکا در نزدیک سازی خود به مرزهای روسیه و گسترش ناتو، محدودسازی روسیه به دسترسی آسان به  مناطق دریایی و آبهای آزاد  ، به گوشه رینگ بردن روسیه و تلاش جهت ناک اوت کردن روسیه بود.اما در زمانی که غرب و آمریکا مست و مغرور از این به ظاهر پیروزیها در انتظار تسلیم و یا خودکشی روسیه بود، روسها که اتفاقا در ورزش کشتی  نیز مهارت بالایی دارند ، از فن بدل استفاده کرده و صحنه را دگرگون ساختند. یعنی یک رخداد،  اتفاق و حادثه که غربیها در برآیندها و بررسیهای خود ، احتمال آن را نداده و یا حداقل با این سرعت و نحوه انجام، آن را پیش بینی نکرده بودند ، روند موجود که مطابق خواست غرب بود را تغییر داد  و آن را به روند مطلوب برای روسیه تبدیل نمود.

غربیها تصور می کردند با تسخیر دژ اوکراین که یکبار دیگر در انقلاب مخملی آن را تصرف کرده بودند ، توانسته اند خود را به مرزهای روسیه برسانند و این بار با تجربه ای که از انقلاب مخملین کسب کرده بودند، علاوه بر نمادهای به ظاهر مردمی و دموکراتیک ، خشونت و ارعاب و ایجاد  ترس را نیز چاشنی حرکت خود نمودند تا هزینه مخالفت برای آن بخش از مردم اوکراین که  مخالف غرب هستند را بالا برده و به مانند  شرایط  حکومت نظامی ( البته غیر رسمی و اعلام نشده ) کسی جرات اعلام مخالفت را نداشته باشد و به این ترتیب بتوانند دولت دست نشانده خود را در اوکراین مستقر و تثبیت نمایند . این موضوع در جریان ایجاد جوخه های مرگ و میلیشیای نظامی علیه ارکان دولت قانونی اوکراین خود را نشان داد به گونه ای که تلفیق فضای به ظاهر مردمی و تظاهرات و تحصنها و فضای تروریستی مخفی و پنهان ، توانست دولت قانونی  اوکراین را به زیر کشیده و سرنگون نماید. این موفقیتی بزرگ بود  که غرب را سرمست پیروزی نمود لیکن اقدامات در واقع هوشمندانه روسیه در این ماجرا ( فارغ از موافقت یا مخالفت نگارنده با این اقدامات ) این پیروزی را بسیار شکننده نمود . روسیه در ابتدا با عنوان این که فقط دولت قانونی اوکراین را که توسط آرا عمومی مردم انتخاب شده به رسمیت می شناسد، عوامل غرب گرا را کودتاچی و غیر مشروع معرفی نمود . سپس با طرح این موضوع که مردم روس تبار درخواست حمایت از روسیه برای حفظ جان و اموال خود را دارند به دولت جدید اوکراین در خصوص تحرک و اقدام بر ضد جمعیت روس تبار هشدار داد و همزمان با اعزام گروههای نظامی ( البته با هویت غیر مشخص ) به تصرف اماکن و نقاط حساسی که در آنها جمعیت روس تبار در اکثریت بوده و روسیه نیز منافع راهبردی داشت ، اقدام نمود و همزمان تلاش کرد که در این مناطق با استفاده از راهکارهای دموکراتیک و قانونی از قبیل همه پرسی ، تجزیه و استقلال از اوکراین، خودمختاری و... را یک خواسته مردمی نمایش دهد ( که البته تا حد زیادی نیز همین طور بود.) جداسازی شبه جزیره کریمه اولین گام بود لیکن قطعا آخرین گام نخواهد بود. روسیه با توجه به نتیجه بخش بودن اقدام خود در کریمه، تلاش دارد این الگو را در بخشهای دیگر اوکراین پیاده سازی نماید که به نظر می رسد توانسته است در این بخش نیز موفق عمل نماید .  از سوی دیگر دولت کنونی اوکراین در اجرای تهدیدات خود علیه این اقدامات ، با ناتوانی مواجه است و امکان برآورد اقدام روسیه در مواجهه با این اقدامات را ندارد لذا امکان تصمیم گیری نیز برای سردمداران اوکراین فراهم نیست.بر همین اساس افراد در راس کار در اوکراین از تهدید خود مبنی بر اقدام نظامی علیه مردمی که آنها را تروریست می خواندند عقب نشینی نموده و این اقدام را به پیشنهاد جهت برگزاری همه پرسی همزمان با انتخابات آتی تغییر داد  .بنابراین چنانچه روسیه بتواند این الگو را متناسب با وضعیتهای   آینده ، به روز رسانی نماید ، خواهد توانست بخشهای دیگر را به سمت خود کشانده و حتی آن را ضمیمه خاک خود سازد؛ اقدامی که با توجه به وضعیت شهرهای شرق اوکراین ، می توان آن را مشاهده کرد. دراین حالت مرزهای ناتو و روسیه به یکدیگر خواهد رسید با این تفاوت که به جای پیشروی غرب به سمت روسیه ، این روسیه است که مرزهای خود را به سمت غرب و ناتو گسترش داده است . این اقدام می تواند حتی باعث تمایل برخی کشورهای بلوک غرب برای جدایی از این بلوک و پیوستن به بلوک  شرق جدید باشد. در مثل است که غریق سعی می کند برای نجات خود ، به  هر دستگیره ای بیاویزد. اکنون بسیاری از کشورهای غربی از لحاظ اقتصادی و حتی اجتماعی وضعیت بسیار نامطلوبی داشته و حتی ورشکسته هستند . هر  درب باغ سبزی که از ناحیه روسیه به این کشورها نمایش داده شود، محرکی برای تغییر تمایل مردم و به خصوص طبقات فقیر و پایین دست برای حرکت به سمت شرق خواهد بود. فراموش نباید کرد که روسیه برای حل مشکل اقتصادی اوکراین ( قبل از حوادث اخیر ) پیشنهاد اعطا وام چند میلیاری را مطرح ساخته بود و این برای برخی کشورها که برای مبالغ کمتر ، مجبور به پذیرش شروط سنگین و بعضا عجیب و غریب دیگران هستند ، قطعا طمع انگیز خواهد بود.

به نظر می رسد دوبازیگر مطرح این صحنه( یعنی روسیه و غرب) هر کدام تمایل دارند آینده مطلوب خود را رقم بزنند و این هنر استراتژیستهای دو طرف  است که سیاستمداران را در راستای پیشبرد اهداف راهبردی ، هدایت و راهنمایی کنند. حضور رییس سازمان جاسوسی آمریکا و برخی دیگر از سیاستمداران غربی در اوکراین در راستای تقویت غربگرایان دست نشانده در اوکراین و مقابله با اقدامات روسیه ارزیابی می شود.


 به نظر می رسد در حوادث اخیر ، بازیگر  روس ، بازی قویتری را به نمایش گذاشته  و تاکنون موفق تر بوده است. نگارنده در تحلیلی که اسفند ماه در خبرگزاری فارس منتشر شده است بحران اوکراین را «نبرد استالینگراد روسیه و آمریکا» نامگذاری و بر پیروزی روسیه تاکید کرده بود. اکنون  اما سوال بعدی این گونه مطرح است که آیا روسیه  می تواند خود را  بار دیگر به دروازه های برلین برساند؟در اوضاعی که تحلیل گران، شروع جنگ سرد جدیدی را اعلام می کنند به نظر می رسد ،هنوز کار به پایان نرسیده  و باید منتظر سوت دقیقه نود بود تا مشخص شود برنده کیست؟




  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 18 اسفند 1392 در خبرگزاری فارس منتشر شده است .

مناقشه آمریکا و غرب با روسیه به روزهای بحرانی خود رسیده است . پس از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد و جهان دو قطبی، اکنون بار دیگر شاهد صف آرایی بلوک شرق و غرب با یکدیگر هستیم. پس از سال 1991 میلادی تاکنون همواره غرب تلاش کرده با یارگیری از کشورهایی که زمانی تحت سیطره کمونیسم بودند خود را به مرزهای روسیه نزدیک نماید و روسیه هر چقدر قویتر شده است، مخالفت با این موضوع را شدت بخشیده است . روسیه هنوز خود را یک امپراطوری و ابرقدرت می داند که برای افزایش قدرت خود باید سرسختانه بر موضع خود پایداری نماید. استقرار موشکهای ناتو در نزدیک مرزهای روسیه و تهدید روسیه به عکس العمل نظامی از مواردی بود که قبل از بحران اوکراین این تقابل را به وضوح عیان می ساخت.

عدم همراهی روسیه در موضوع هسته ای ایران و نیز بحران سوریه با آمریکا  که باعث شکست آمریکا در این دو مساله گردید نشان داد که روسیه از وضعیت آشفته بعد از فروپاشی شوروی رهایی یافته و اکنون با راهبردی جدید ، تلاش دارد هژمون خود را افزایش و تثبیت نماید. آمریکا که تهدید به استفاده از قدرت نظامی در سوریه نموده بود  و حتی برای این حمله مهلت و بازه زمانی معین کرده بود ، در تقابل با اتحاد ایران و روسیه مجبور شد از این تصمیم عقب نشینی نماید.در موضوع ایران نیز آمریکا نتوانسته است روسیه را با خود همراه سازد و این کشور همواره مخالفت خود با استفاده از زبان تهدید و یا تحریم را اعلام ، و دیپلماسی را تنها راه حل این مساله عنوان نموده است .

با توجه به این مسایل آمریکا تلاش نمود که  این بار خود را به مرزهای روسیه رسانده و قدرت خود را به رخ حریف بکشاند به نوعی تلافی شکست در راهبرد خود در سوریه و ایران را در زمین اوکراین از روسیه بگیرد. کودتا علیه حکومت قانونی اوکراین با رنگ و لعاب مردمی و استقرار دولتی غربزده و دست نشانده در اوکراین  می توانست این اهرم فشار را در اختیار آمریکا قرار دهد که روسیه را مجبور به همراهی خود سازد .

لیکن به نظر می رسد این راهبرد ، نه تنها باعث عقب نشینی روسیه نشد، بلکه آمریکا و غرب را درگیر بحرانی همانند نبرد استالینگراد برای هیتلر نموده است .

در هنگامه جنگ جهانی دوم ،  هیتلر سرمست از قدرت خود علاوه بر جبهه نبرد در اروپا، تلاش کرد دامنه استیلای خود را افزایش داده و برهمین راهبرد  به شوروی حمله  کرد. در این حمله علاوه بر تجهیزات و امکانات سخت افزاری ، بیش از سیصد هزار جنگجوی تحت رهبری آلمان نازی به کار گرفته شد اما نه تنها پیروزی نصیب هیتلر نشد بلکه سرمای روسیه و اتمام مهمات آلمانیها باعث شکستی تاریخی برای آلمان گردید و این شکست مقدمه ای برای شکستهای دیگر هیتلر گردید به گونه ای که صاحب نظران یکی از علل اصلی شکست هیتلر و آلمان در جنگ جهانی دوم را اشتباه راهبردی او در گسترش جنگ و حمله به شوروی بیان می دارند.

اکنون نیز همین مشابهت باعث می گردد که این تحلیل خود را به عنوان یکی از آینده های محتمل در خصوص تقابل روسیه و آمریکا در اوکراین  معرفی نماید.

آمریکا که نیروهای نظامی و تلاش دیپلماتیک خود را در حوزه های عراق ، افغانستان، پاکستان، ایران ، لبنان، سوریه و... گسترش داده بود اکنون در صحنه ای جدید با نیروی قدرتمند رودرو شده است .  عقب نشینی آمریکا در موضوع اوکراین  باعث از دست رفتن هیمنه او و مقاومت باعث از دست رفتن توان او خواهد شد که در هر دو صورت باید شکست را پذیرا باشد.اکنون آمریکا به عنوان مقروض ترین کشور جهان با مشکلات اقتصادی فراوانی مواجه است که نه تنها توان مخفی سازی آن را ندارد بلکه در داخل این کشور نیز اختلاف در این خصوص ، باعث شد که این کشور بیش از دو هفته تعطیل شود.اروپا نیز درگیر بحران اقتصادی  بی سابقه ای است به گونه ای که برخی از کشورهای این اتحادیه عملا  ورشکسته هستند و هر روز در بسیاری از این کشورها شاهد اعتصاب بخشهای مختلف در اعتراض به این مساله هستیم. از سوی دیگر اروپا وابستگی شدید به منابع فسیلی روسیه دارد و اقدام روسیه در قطع گاز صادراتی خود به کشورهای اروپایی  می تواند اروپا را با بحران مواجه سازد هرچند که در جنگ تبلیعاتی ،اروپائیان اعلام کرده اند ذخایر انرژی برای مواجهه با ابن بحران را در اختیار دارند و قطع گاز روسیه تاثیری بر آنها ندارد لیکن تجربه قبلی اروپا در زمانی که روسیه اقدام به قطع گاز صادراتی خود نمود، به وضوح بطلان این ادعای اروپائیان را برملا می سازد.

از سوی دیگر به نظر می رسد تحریم روسیه بیش از آن که بر این کشور تاثیرگذار باشد باعث «خود تحریمی» اروپا و آمریکا خواهد شد. اکنون اروپا برای برداشته شدن تحریم ایران لحظه شماری می نماید تا با برداشته شدن این تحریمها و برقرای روابط تجاری با ایران بتواند بخشی از مشکلات اقتصادی خود را مرتفع سازد و مشخص نیست این اتحادیه چگونه خواهد توانست با از دست رفتن فرصتهای شغلی به واسطه تحریم روسیه  که تعامل گسترده تری از ایران با اروپا دارد خود را  از این مهلکه و بحران اقتصادی که درگیر آن است خلاصی بخشد  و بدون شک هرچقدر زمان درگیری و تقابل این دو در بحران اوکراین به طول بیانجامد ، این اروپا و آمریکا است که با از دست رفتن توان مقاومت و قدرت خود مواجه خواهد شد و پیروزی را تقدیم روسیه خواهد کرد . به نظر می رسد اگر سیاستمداران و استراتژیستهای غربی ، تحلیل درستی از قضایا داشته باشند به دنبال راه حلی خواهند بود که هر چه سریعتر خود را از باتلاق اوکراین بیرون کشند هرچند که بیرون رفتن از این باتلاق نیز چیزی جز حسرت و شکست برای آنها در پی نخواهد داشت اما به هر حال بیماری بهتر از مرگ است  و شکست بهتر از نابودی .

کشورهای مخالف سیطره و هژمون غرب و آمریکا نیز این امکان را دارند که با نزدیک شدن به یکدیگر و گسترش تعاملات اقتصادی ، سیاسی و... با یکدیگر ، جبهه ای منسجم و پایدار را ایجاد نمایند و در این جبهه به نظر می رسد سه کشور ایران، روسیه و چین ار قدرت و توان بالایی برخوردار باشند. .وزارت امور خارجه کشورمان باید این مساله را فرصتی مغتنم برای بهره برداری سیاسی در تقابل با آمریکا دانسته و ضمن تلاش برای استقرار حکومت مردمی ( و نه دست نشانده در اوکراین) نقشی فعال و غیر منفعلانه در این مساله بر عهده بگیرد.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 23 فروردین 1393 در خبرگزاری تسنیم منتشر شده است 

جناب آقای ظریف در مهرماه 1392 در مصاحبه با شبکه آمریکایی abc گفته بود: «ما آماده انعطاف نشان دادن هستیم اما اینها [رفتار آمریکا در قبال ایران ]را فراموش نمی‌کنیم. ممکن است همانطور که رئیس‌جمهور ماندلا گفت ما آماده بخشیدن باشیم اما آماده فراموش کردن نیستیم.» البته همان زمان، این سخن وزیر امور خارجه، با اعتراض برخی محافل در داخل کشور مواجه شد لیکن از سوی آقای ظریف پاسخ مناسبی به این اعتراض، داده نشد و ایشان همچنان بر نظر خود، اصرار دارند.

اکنون در دولت یازدهم و پس از  سیاست و دیپلماسی لبخند و  به کاربردن تعابیر محترمانه و اغراق آمیز در مورد  مسئولین و مردم آمریکا توسط مسئولین دولت یازدهم، تعابیری چون مؤدب و باهوش دانستن رئیس‌جمهور آمریکا توسط جناب آقای روحانی، سخاوتمند دانستن مردم آمریکا از جانب دکتر ظریف و... تنها چیزی که از طرف مقابل مشاهده می‌شود گستاخی و بی ادبی بیشتر است. تعابیری چون وجود ژن فریبکاری در D.N.A ایرانیان، سخن گفتن از روی میز بودن همه گزینه ها و...تنها بخشی از این گستاخی های دشمن است . اما نکته ای که شاید و البته شاید، باعث بیدار شدن برخی آقایان شود، رفتار دولت آمریکا در قبال معرفی نماینده رسمی ایران در سازمان ملل است.

ایران  اقدام به معرفی جناب آقای حمید ابوطالبی به عنوان سفیر در سازمان ملل نمود. فرآیندی که بر اساس موازین بین الملل، آمریکا مجبور بود به آن احترام گذاشته و  نسبت به صدور روادید برای ایشان اقدام نماید.پس از انتشار اخبار رسمی و غیر رسمی در خصوص علت عدم صدور روادید برای ایشان، علت اصلی این اقدام خلاف دولت آمریکا مشخص شده است.

آنها  ادعا می‌کنند ابوطالبی یکی از دانشجویان پیرو خط امامی است که در واقعه اشغال سفارت آمریکا در ایران دست داشته  و بنابراین یک تروریست است و اجازه دادن به حضور یک تروریست در خاک آمریکا، بر خلاف امنیت ملی این کشور است و بر همین اساس و به منظور قانونی جلوه دادن عدم صدور روادید برای ایشان، سنای آمریکا  مصوب کرد که دولت این کشور اجازه صدور ویزا برای تروریست‌های شناخته شده  را ندارد.

ادعای  آمریکایی‌ها بر تروریست بودن  ابوطالبی به علت حضور او در  اشغال سفارت آمریکا، حادثه‌ای که امام امت  از آن به عنوان انقلاب دوم  و بزرگتر از پیروزی  انقلاب اسلامی در بهمن 57  یاد کرده و  ملت ایران هر ساله آن را گرامی داشته و در روز مبارزه با استکبار در مقابل لانه جاسوسی، فریاد مرگ بر آمریکا سر می دهند؛ حادثه ای که ابهت آمریکا را شکست و سیلی جانانه ای بر صورت شیطان  بزرگ زمان زد ،بیانگر این واقعیت است که بر خلاف رفتار و منش برخی آقایان در داخل کشور و در راس سیاست خارجی کشورمان، آمریکایی‌ها، گذشته را نه فراموش می‌کنند و نه آنهایی که دشمن خود می‌دانند ، می‌بخشند! دشمنی آنها با خط امام، همیشگی است.

باید منتظر ماند و واکنش دستگاه سیاست خارجی کشورمان به این اقدام گستاخانه آمریکا را مشاهده کرد و دید آیا  همچنان باید خود را به فراموشی زده و آماده بخشش باشیم؟

آیا ایران بر اساس نظر آمریکایی‌ها که اعلام کرده‌اند: «تصمیم ایران برای انتخاب حمید ابوطالبی به عنوان سفیر این کشور در سازمان ملل قابل اجرا نیست» فرد دیگری را به عنوان سفیر خود در سازمان ملل معرفی خواهد کرد و یا این که بر موضع خود پافشاری خواهند کرد؟

البته سناریوی دیگری هم محتمل است مبنی بر این که برخی آقایان اظهار دارند که ابوطالبی از دانشجویان اشغال کننده سفارت نبوده و نقشی در این ماجرا نداشته و تنها یک مترجم بوده که با نیت انسان دوستی و کمک به حل و فصل این ماجرا، وارد صحنه  شده است و بنابراین نباید با وی، مشابه اشغال کنندگان سفارت! برخورد کرد. سناریویی که برخی مصاحبه ها و تحلیل ها، بر صحت آن می افزایند.

صحت این مساله و پذیرش ابوطالبی توسط آمریکا با رزومه مترجم و یک انسان مخالف اشغال سفارت، در واقع می تواند این پیام را به مخاطب القا نماید که مسئولین دولتی ایران نیز اشغال سفارت را تایید نکرده و آن را حرکتی خلاف اصول بین الملل می دانند (که البته نگارنده امیدوار است این سناریو صحت نداشته باشد)

سناریوی دولت هرچه باشد، ملت ایران به دانشجویان و  جوانانی که در 13 آبان سال 58، لانه جاسوسی دشمن را تصرف کرده و آن حماسه بزرگ را آفریدند، به چشم قهرمانان ملی می نگرد؛ حتی اگر دشمنان به آنها القابی که شایسته خودشان است بدهند. دولت امریکا و سیاستمداران این کشور حقیرتر از آن هستند  که بخواهند ملاک و مبنای تشخیص تروریست یا آزادی خواه بودن دیگران باشند چرا که  امروز رژیم امریکا بزرگترین و جنایتکارترین دولت تروریست و مدافع تروریست در جهان است.

  • ali akbari

این مطلب در تاریخ 22 فروردین 1393 در سایت خبرگزاری مشرق ، منتشر شده است .


سال 1961 میلادی، آمریکا برای مقابله با حکومت فیدل کاسترو- رهبر انقلاب کودتا- از مخالفان او حمایت تسلیحاتی و اطلاعاتی نموده و با پشتیبانی لجستیکی، این مخالفان را تشویق کرد که به کوبا حمله نمایند. در طرح پیشنهادی با عنوان عملیات «زاپاتا» حتی مواردی چون بمباران نیروهای ارتش انقلاب کوبا توسط هواپیماهای آمریکا پیش بینی شده بود و یک ناو هواپیمابر نیز در آمادگی عملیاتی برای حمایت از نیروهای شورشی، در آماده باش کامل به سر می‌برد. طرح عملیاتی بر روی کاغذ، حکایت از پیروزی شورشیان و سرنگونی حکومت تازه تاسیس کاسترو داشت و پیش بینی می‌شد نیروهای شورشی به راحتی بتوانند بر حامیان کاسترو غلبه کنند؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، برخلاف تصور آمریکا و C.I.A، شکست مفتضحانه شورشی‌ها بود. نیروهای شورشی که توقع مواجهه با دفاع قاطع نیروهای حامی کاسترو و متحمل شدن تلفات سنگین را نداشتند از اربابان آمریکایی خود تقاضای کمک نظامی نمودند و این جا بود که آمریکایی‌ها بین قربانی کردن شورشی‌ها یا حفظ منافع خود و دوری از درگیری با کوبا که حمایت نظامی شوروی سابق را داشت، گزینه دوم را انتخاب کردند. این انتخاب، به معنای مضمحل شدن شورشی‌ها و شکست آن‌ها بود. این حادثه که جهانیان آن را با عنوان خلیج خوک‌ها می‌شناسند، پیامدهای گسترده ای را به دنبال داشت.

در حوادث اخیر سوریه، بار دیگر شاهد تکرار این مسئله هستیم. تعدادی از نیروهای شورشی و مزدور که بعضاً تبعه سوریه نیز نیستند با دستور مستقیم آمریکا و حمایت جبهه امپریالیستی و با نوکری دولت‌های چند کشور از جمله ترکیه، عربستان و قطر و به امید سرنگون کردن حکومت مردمی بشار اسد، دست به اقدامات تروریستی در خاک سوریه زدند.

مدل طراحی هر دو عملیات یکسان است. اطلاعاتی که به شورشیان داده می‌شود باعث می‌شود آن‌ها چنین تصوراتی را داشته باشند:

¾   حکومت حاکم هیچ محبوبیتی در بین مردم ندارد و در صورت بروز یک جرقه، مردم دست از حمایت ظاهری خود برداشته و با نیروهای شورشی (که خود را آزادی خواه معرفی می‌کنند) همراهی خواهند کرد.

¾   ارتش کشور آمادگی دفاع در مقابل تهاجم شورشیان را نداشته و سربازان و نظامیان یا خود را تسلیم کرده و یا اعلام بی طرفی می‌نمایند.

¾   در صورت بروز هرگونه مشکل و مقابله، نیروهای خارجی  به صورت آشکار وارد صحنه شده و از شورشیان حمایت خواهند کرد.

¾   پس از پیروزی، غنایم این جنگ به شورشیان تحویل خواهد شد و آن‌ها به عنوان حاکمان جدید، هر اقدامی که تمایل داشته باشند را انجام خواهند داد.

¾   و...

شورشیان و تروریست‌هایی که با این تصورات وارد صحنه سوریه شدند، در عمل با وضعیتی مشابه مخالفان کاسترو در حادثه خلیج خوکها یعنی حمایت گسترده مردمی از حکومت حاکم (در این جا حکومت بشار اسد) و دفاع ارتش از حکومت و مردم، مواجه شدند،.آن بخش از مردم سوریه نیز  که از برخی رفتارهای و قوانین حکومت سوریه ناراضی بوده و شرایط را مهیای تغییر می دانستند بعد از مشاهده رفتار اصلاحی حکومت بشار اسد و تغییر قوانین و نیز مشاهده رفتارهای دور از انسانیت و وحشیانه گروههای سلفی و تکفیری از قبیل سربریدن مردم، به صلیب کشیدن جنازه کشته ها، اعدام بدون محاکمه، تخریب اماکن تاریخی و مذهبی، هتک حرمت مشاهد شریفه ، کلیساها و...متوجه شده اند نه تنها نباید از این گروهها حمایت نمایند، بلکه باید همگام با دولت سوریه به مقابله با این مزدوران بپردازند. شورشیان و گروههای مزدور درگیر در سوریه  در این مرحله توقع دارند که امریکا و هم‌پیمانان و حامیان شورشیان، برابر توافقات و قولهای قبلی، به صورت نظامی وارد صحنه شده و به صورت مستقیم و رو در رو با ارتش سوریه درگیر شوند؛ اما آنچه که مشخص است، هرگز آمریکا و کشورهایی چون ترکیه اجازه ورود آشکار و علنی را به این صحنه ندارند و اگر تمایلی نیز به این مسئله داشته باشند، افکار عمومی و محاسبات منطقی این اجازه را به آن‌ها نخواهند داد. حمایت دولتهای روسیه، چین، ایران، عراق و ... از دولت مشروع و قانونی سوریه و همراهی مردم با حکومت بشار اسد  و تشکیل یگانهای دفاع مسلحانه مردمی و از همه مهم‌تر برآورد تلفات گسترده و نیز عدم امکان پیش بینی تبعات بین‌المللی این موضوع، دست امریکا و هم‌پیمانان آن را می‌بندد و این مسئله به وضوح در جریان ساقط کردن هواپیمای متجاوز ترکیه توسط ارتش سوریه و عدم دخالت ناتو، علی رغم عضویت ترکیه در این پیمان، به اثبات رسید. حوادث اخیر پس از  انتشار فایل صوتی مربوط به جلسه سردمداران ترکیه در خصوص چگونگی  دخالت در سوریه -که علاوه بر رسوایی سیاسی یک افتضاح برای دستگاه اطلاعاتی ترکیه محسوب می شود- نیز این تحلیل را تایید می نماید  که نیروهای خارجی امکان مداخله مستقیم در سوریه را ندارند.

اکنون به نظر می رسد غربیها با ناامیدی از پیروزی شورشیان و مزدوران مسلح در سوریه ،  بیش از آن که بر پیروزی شورشیان تاکید داشته باشند ، این حوادث را فرصتی برای خلاص شدن و به مسلخ فرستادن افراطگرایانی می دانند که در صورت بازگشت به کشورهای خود( از جمله آلمان، انگلستان، فرانسه و...) می توانند یک موج تروریستی را به راه بیاندازند. تصویب قانون لغو تابعیت اتباع کشورهای غربی که در سوریه حضور داشته اند بخشی از این سناریو می باشد.  

آنچه که در سوریه اتفاق افتاد، تکرار حادثه خلیج خوک‌ها بود و باید از این مساله به شکست عملیات «زاپاتای دوم» نام برد. مشخص است اگر شورشیان و تروریست‌ها بر حمایت نظامی آمریکا و غربی‌ها  و ایادی منطقه ای آنها امید دارند، باید این موضوع را فراموش کرده و برای حفظ جان خود، هر چه زودتر صحنه سوریه را ترک و به کشورهای خود بازگردند؛ در غیر این صورت، به نظر می‌رسد روزهای آینده تلفات سنگین‌تری را از ارتش و مردم سوریه دریافت نمایند.

البته نکته ای که اکنون باعث نگرانی شدید آمریکا شده است نه شکست شورشیان و مزدوران در سوریه بلکه  همگرایی مثبت بین ارتش و مردم سوریه و حزب الله لبنان است . اکنون سوریه علاوه بر یک ارتش قوی -که نه در رزمایشها بلکه در صحنه میدانی و واقعی با انواع  رزم و نبرد مواجهه شده و به تجربه ای گرانبها دست یافته است و از نظر روحیه در سطح بالای خودباوری قرار دارد- دارای یک نیروی مردمی مسلح کارآزموده و چریک است که تحت نظر حزب الله لبنان آموزش دیده است و این مساله کابوسی برای رژیم صهیونیستی است . به نظر می رسد اشغالگران صهیونیست که بخشی از خاک سوریه را در اختیار دارند از هم اکنون نگران چگونگی  دفاع در برابر جبهه ای هستند  که پیش از این  معمولا با آرامش و سکون همراه بوده است .وقوع برخی حوادث و درگیریهای مسلحانه در منطقه جولان را می توان از همین منظر مورد تفسیر قرار داد.

باید منتظر ماند و آینده را به دقت رصد کرد. به نظر می رسد حوادث سوریه به روزهای حساس خود رسیده است و پیروزی دولت قانونی سوریه میتواند زمینه ساز قدرت گیری بیش از پیش محور مقاومت در منطقه باشد.

  • ali akbari